برگــــــ برگــــــِ دفتــر زندگــی مــن

برگــــــ برگــــــِ دفتــر زندگــی مــن

قصـه نیستم تا بـگــویی
نغمه نیستم تا بخـوانی
صدا نیستم که بشـنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...

˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜

خسته ام!
خسته از این راه، از این جاده
این راه به کجا می رود؟
این جاده راه به کجا دارد؟
کاش می دانستم
ته این جاده کجاست؟
نفسم گیر افتاده است در حجم تنم
تـَوان پاهایم را از دست داده ام
گویی در حصاری گیر افتاده ام
اما چه کنم
باید بروم...
هوا گرم است
من عطش دارم
تشنه ام
تشنۀ جرعه ای آب
که گلو تازه کنم
اما مانده ام
بغض گلویم را چه کنم؟
اشک چشمانم را چه کنم؟
دیگر تاب ندارم
چه سخت و ناممکن شده است
ادامۀ این راه،
ای کاش دستی بود
آغوشی بود که مرا در خود میکشید و
با خود می برد
به سوی نور، به سوی ابد
و نمی ماند ردپایی از من.....


˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜

۱۷ مطلب در آذر ۱۳۹۱ ثبت شده است

یلدایی با عطری دیگر

پنجشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۰۶ ب.ظ

بزم مارا باز آمد عالم آرایى دگر

کز قدومش بزم ما گردیده سینایى دگر

قرنها بگذشته از موسى و شرح رود نیل

آمده اینک به فتح نیل موسایى دگر


سلام بر تو که نیازمندان را باب الحوائجی.

سلام بر نام معطر و زیبایت، که الهام بخش ِ صبوری ، شکیبایی ، بردباری و حلم است.


  

ولادت امام حلم و شکیبایی باب الحوائج

امام موسی کاظم (ع)

بر شما مبارک





آخر پاییز شد و همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!!!!
اما تو بشمار
تعداد دل هایی را که به دست آورده ای....!
بشمار تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشانده ای...!
بشمار تعداد اشک هایی که از سر شوق و یا غم ریخته ای...!
فصل زردی بود اما تو چقدر سبز بودی
نگران جوجه ها هم نباش آن ها را بعدا با هم میشماریم
ودر آخر
" امید وارم همه ی لحظه های پایانی پاییزت "
"پر از خش خش آرزو های قشنگ باشد"

یلدا مبارک


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
امام هفتم ما فرمودند: «هر کس می خواهد قوی ترین مردم باشد، بر خدا تکیه کند».
بیا تا در بلندترین فرصت شبانه از هزار رنگی پاییز به یکرنگی زمستان برسیم...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۱ ، ۲۰:۰۶
تـــ ـارا

لالایی

يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۱، ۱۰:۳۸ ب.ظ
خداوندا
دنیای آشفته ی درونم را که تنها از نگاه تو پیداست، با لالایی مهربان خود، آرام کن
تا وجود داشتن و بودن را به زیبایی احساس کنم . . .
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۱ ، ۲۲:۳۸
تـــ ـارا

روزهای تلخ...

جمعه, ۱۷ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۱۳ ب.ظ
این روزها تلخ می گذرد، دستم می لرزد از توصیفش !

همین بس که:

نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است،

با تیغِ کُند

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۱ ، ۱۹:۱۳
تـــ ـارا

گنـــ ـاه

چهارشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۱، ۰۱:۵۵ ق.ظ

خود را اگرچه سخت نگه داری از گناه
گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه

هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
بر دوش تو نهاده شود باری از گناه

گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم....
گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه!

سخت است این که دل بکنم از تو، از خودم
از این نفس کشیدن اجباری، از گناه

بالا گرفته ام سر خود را اگرچه عشق
یک عمر ریخت بر سرم آواری از گناه

دارند پیله های دلم درد میکشند
باید دوباره زاده شوم - عاری از گناه -


زنده یاد نجمه زارع
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۱ ، ۰۱:۵۵
تـــ ـارا

خطا...

چهارشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۱، ۱۲:۱۴ ق.ظ

خطا از من است، می دانم.

از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد"

اما به دیگران هم دلسپرده ام.

از من که سالهاست گفته ام "ایاک نستعین"

اما به دیگران هم تکیه کرده ام.

اما رهایم نکن...


۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۱ ، ۰۰:۱۴
تـــ ـارا

...

شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۱، ۱۲:۱۰ ق.ظ

یکی دو روزیست کماکان تماسها و پیامهای تبریک تولد را دریافت می کنم، اما امسال خوب به دلم نمی چسبه این تبریکات،... هنوز دلم عزاداره و غمگین. امسال هفتم آقایم مصادف شده با روز تولدم...

 


زخمی ام التیام می خواهم
التیام از امام می خواهم

السلام وعلیک یا ساقی
من علیک السلام می خواهم

مستی ام را بیا دوچندان کن
جام می پشت جام می خواهم

گاه گاهی کمی جنون دارم
من جنونی مدام می خواهم

...

سیدحمیدرضا برقعی

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۱ ، ۰۰:۱۰
تـــ ـارا

از زبان حضرت زینب(س)

چهارشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۱، ۰۲:۲۲ ق.ظ

دلی در خون نشسته دوست داری؟
بگو قلبی شکسته دوست داری؟
تورا ای عشق ! بی سر دوست دارم
مرا با دست بسته دوست داری؟
 

نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده
سر پیراهن تو جنگ بوده
ولی شرمنده زینب دیر فهمید
که انگشتر به دستت تنگ بوده

سیدحمیدرضا برقعی


---------------------------------

> دلم میگیرد وقتی می بینم دیگر از فردای عاشورا خبری نیست، مردم ما دیگه نه حرمت اسراء و بازماندگان عاشورایی رو نگه میدارند و نه حرمت امام بزرگشان را، نه احترام سوم و هفتم امام عزیزمان را...

یادشان می رود چقدر بر سر و سینه کوفتند و گریه کردند...

افسوس.... باز همان آش و همان کاسه....

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۱ ، ۰۲:۲۲
تـــ ـارا

رقیه جانم...

سه شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۱، ۱۲:۱۵ ق.ظ

 

این صحنه ها را پیش از این یکبار دیدم

من هر چه می بینم به خواب انگار دیدم

شکر خدا اکنون درون تشت هستی

بر روی نی بودی تو را هر بار دیدم

بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش

من مثل زهرا مادرت ازار دیدم

یک لحظه یادم رفت اسم من رقیه است

سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم

احساس کردم صورتم آتش گرفته

خود را میان یک در و دیوار دیدم

مجموع درد خارها بر من اثر کرد

من زیر پایم زخم یک مسمار دیدم

(سوغات مکه)توی گوشم بود بردند

کوفه همان را داخل بازار دیدم!


کاظم بهمنی

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۱ ، ۰۰:۱۵
تـــ ـارا

Title-less

يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۳۱ ب.ظ
نمی دانم شام غریبانت را چه کنم؟!...

وقتی دلم را میگذارم کنار دل زینب...



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۱ ، ۱۹:۳۱
تـــ ـارا

بُـغـــ ـض

يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۱، ۰۳:۰۳ ق.ظ

بغضم تمام نمی شود

وقتی نکاه می کنم بر سرزمین کربلا

بغضم تمام نمی شود

وقتی نگاه می کنم به طفل تشنۀ حسین

بغضم تمام نمی شود

وقتی نگاه می کنم به دست از بدن جدا شده

بغضم تمام نمی شود

وقتی نگاه می کنم به پیکر پر پر شده

بغضم تمام نمی شود

وقتی نگاه می کنم  سرها به روی نیزه هاست

زنها اسیر دشمنند، دلها غرق ماتم است

بغضم که آب می شود

اشکم روان می شود

از این همه جور و ستم

از این همه رنج و ماتم

وقتی به آب می نگرم

دلم کباب می شود

اشکم روان می شود

قلبم پر می کشد

بسوی بین الحرمین


س. ن. موسوی


---------------------------

>  قلبم فشرده است،... دلم بیقرار است امشب، سال به سال بی تاب تر میشوم...

رسول اکرم(ص): إن الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة 



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۱ ، ۰۳:۰۳
تـــ ـارا

تسلیت، آقا!...

يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۱، ۰۱:۳۰ ق.ظ

دلم هوای حرمت دارد امشب، آقایم! آقای مهربانم! میدانم امشب عزاداری، دلت آتش گرفته، دلت در نینواست و ماتم جدّت را داری، ماتم عمه را، عمو را، طفلان را، در دل داری...

بارگاهت سیه پوش است، زائرانت همه به حرمت پناه آورده اند تا شاید این غم عظیم را در کنارت راحتتر تاب بیاورند...

دلم صحنت را می خواهد، تا مأمنی باشد برای قلب آواره ام، گنبد طلایت را می خواهد، تا خورشید روز عاشورا به یاد بیاورم، سقاخانه ات را می خواهم تا بلکه عطش سینه ام را مرحمی باشد... آقایم، مولایم، لازم است امشب تسلیت گویمت...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۱ ، ۰۱:۳۰
تـــ ـارا

بزن باران

شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۴:۵۳ ب.ظ

کاش باران ببارد

تا لبان تشنه را مرحمی باشد

 

وقتی باران می بارد دلم می گیرد، کاش این باران در سرزمین نینوا می بارید تا لبان تشنه حسینیان را سیراب می کرد...



نمی دانم دلم چگونه سالیان سال تاب آورده است، نبودنت را...

دیگر بی تابیم به اوج رسیده... یا حسین!...

خدایا جانم را بگیر دیگر تاب ندارم...

 

 

شرمنده ام که سیرابم و طفلانت تشنه بودند، که نفس می کشم و ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۱ ، ۱۶:۵۳
تـــ ـارا

Title-less

شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۳:۳۰ ق.ظ
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۱ ، ۰۳:۳۰
تـــ ـارا

انگور بهشتی

جمعه, ۳ آذر ۱۳۹۱، ۰۲:۵۴ ب.ظ
می ایستم امروز خدا را به تماشا

ای محو شکوه تو خداوند سراپا

ای جان جوان مرد به دامان تو دستم

من نیز جوانم، ولی افتاده ام از پا

آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را

ای عشق مینداز از امروز به فردا

آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق

یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا

با آمدنت قاعده ی عشق به هم خورد

لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا

تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت:

"المنته لله که در میکده شد وا"

ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را

چشمان تو کانون تولّا و تبرا

ای منطق رفتار تو چون خلق محمّد

معراج برای تو مهیاست، بفرما!

این پرده ای از شور عراقی و حجازی ست

پیراهن تو چنگ و جهان دست زلیخا

لب تشنه ی لب های تو لب های شراب ست

لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا

دل مانده که لب های تو انگور بهشتی ست

یا شیرخدا روی لبت کاشته خرما

عالم همه مبهوت تماشای حسین ست

هر چند حسین ست تو را محو تماشا

"چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان"

شد گوشه ی شش گوشه برای تو مهیّا

از گوشه ی شش گوشه دلم با تو سفر کرد

ناگاه در آورد سر از گنبد خضرا

مجنون علی شد همه ی شهر ولی من

مجنون علی اکبر لیلام به مولا

 

  سید حمیدرضا برقعی


---------------------------------

>  دیوانه ای راگفتند: چه خواهی ازخدای خویش؟
    گفت: عقل سالم خواهم تا برای عشقم دوباره دیوانه شوم . .

    دیوانه توأم حسین جان


تنها یک تن را اباعبدالله دفن کرد... پیکر علی اصغر 6ماهه اش..
    چو می کنم قبر تو، جانم می آید به لب.. . .
    ترسم از آنکه رد شود از روی تو یک مرکب.. . .
    یا حسین

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۱ ، ۱۴:۵۴
تـــ ـارا

آب مهریۀ گل بود...

جمعه, ۳ آذر ۱۳۹۱، ۰۲:۱۲ ب.ظ

مشک برداشت که سیراب کند دریا را

رفت تا تشنگی اش آب کند دریا را

آب روشن شد و عکس قمر افتاد درآب

ماه می خواست که مهتاب کند دریا را

کوفه شد، علقمه شق القمری دیگر دید

ماه افتاد که محراب کند دریا را

تا خجالت بکشد،سرخ شود چهرهء آب

زخم می خورد که خوناب کند دریا را

ناگهان موج برآمد که رسید اقیانوس

تا در آغوش خودش خواب کند دریا را

آب مهریهء گل بود والا خورشید

در توان داشت که مرداب کند دریا را

 

روی دست تو ندیده است کسی دریا دل

چون خدا خواست که نایاب کند دریا را


سید حمیدرضا برقعی


-----------------------------------------

برادر دستانم یاری نمی کند.. خون را از چشمانم پاک کن تا یک با دیگر روی ماهت را ببینم...
   برادر مرا به خیمه مبر.. آخه به رقیه قول آب دادم....

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۱ ، ۱۴:۱۲
تـــ ـارا

حنجرۀ سوخته...

جمعه, ۳ آذر ۱۳۹۱، ۰۱:۱۰ ق.ظ


ای تیر، خطا کن! هدفت قلب رباب است

یا حنجره ی سوخته تشنه ی آب است؟

کوتاه بیا تیر سه شعبه، کمی آرام

هوهو نکن این شاپرک تب‌زده خواب است

او آب طلب کرده فقط، چیز زیادی است؟

گیرم که ندادند ولی این چه جواب است؟

رنگش که پریده، دو لبش مثل دو چوب است

نه، تیر! تو نه، چاره کارش فقط آب است

این طفل گناهی که نکرده کمی انصاف

اینجاست،‌ ببینید که حالش چه خراب است

این مرثیه را ختم کنید آی جماعت!

یک جرعه نه، یک قطره دهیدش که ثواب است

سیدمحمد بابامیری


-------------------------------

زلال اشک تو رشک فرات است.....

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۱ ، ۰۱:۱۰
تـــ ـارا

حسینیه ی خدا

چهارشنبه, ۱ آذر ۱۳۹۱، ۱۰:۵۴ ب.ظ

از عرش، از میان حسینیه ی خدا
آمد صدای ناله ی «حیّ علی العزاء»

جمع ملائکه همه گریان شدند و بعد
گفتند تسلیت همه بر ساحت خدا

جبریل بال خدمت خود را گشود و گفت:
"یارب اجازه هست، شوم فرش این عزا"

آدم ز جنّت آمد و ناله کنان نشست
در بزم استجابت بی قید هر دعا

او که هزار بار به گریه نشسته بود
یک یا حسین گفت و همان لحظه شد به پا

آری تمام رحمت خود را خدا گرفت
گسترد بر محرم این اشک و گریه ها

آن گاه گفت روضه بخوان «ایّهاالرّسول»
جانم فدای تشنه لب دشت کربلا

***
روضه تمام گشت ولی مادری هنوز
آید صدای گریه اش از بین روضه ها

رحمان نوازنی


---------------------

> چه شکیبا بود عطش کوتاهت در کربلا تمام تاریخ را سیراب کرد...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۱ ، ۲۲:۵۴
تـــ ـارا