برگــــــ برگــــــِ دفتــر زندگــی مــن

برگــــــ برگــــــِ دفتــر زندگــی مــن

قصـه نیستم تا بـگــویی
نغمه نیستم تا بخـوانی
صدا نیستم که بشـنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...

˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜

خسته ام!
خسته از این راه، از این جاده
این راه به کجا می رود؟
این جاده راه به کجا دارد؟
کاش می دانستم
ته این جاده کجاست؟
نفسم گیر افتاده است در حجم تنم
تـَوان پاهایم را از دست داده ام
گویی در حصاری گیر افتاده ام
اما چه کنم
باید بروم...
هوا گرم است
من عطش دارم
تشنه ام
تشنۀ جرعه ای آب
که گلو تازه کنم
اما مانده ام
بغض گلویم را چه کنم؟
اشک چشمانم را چه کنم؟
دیگر تاب ندارم
چه سخت و ناممکن شده است
ادامۀ این راه،
ای کاش دستی بود
آغوشی بود که مرا در خود میکشید و
با خود می برد
به سوی نور، به سوی ابد
و نمی ماند ردپایی از من.....


˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜

تسلیت، آقا!...

يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۱، ۰۱:۳۰ ق.ظ

دلم هوای حرمت دارد امشب، آقایم! آقای مهربانم! میدانم امشب عزاداری، دلت آتش گرفته، دلت در نینواست و ماتم جدّت را داری، ماتم عمه را، عمو را، طفلان را، در دل داری...

بارگاهت سیه پوش است، زائرانت همه به حرمت پناه آورده اند تا شاید این غم عظیم را در کنارت راحتتر تاب بیاورند...

دلم صحنت را می خواهد، تا مأمنی باشد برای قلب آواره ام، گنبد طلایت را می خواهد، تا خورشید روز عاشورا به یاد بیاورم، سقاخانه ات را می خواهم تا بلکه عطش سینه ام را مرحمی باشد... آقایم، مولایم، لازم است امشب تسلیت گویمت...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۹/۰۵
تـــ ـارا

نظرات  (۱)

سلام بانو
دلت زائر بهشت شده!
زیارت قبول...
دعا...


پاسخ:
سلام
خدا کند...
دعا...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی