21 رمضان...
گفتم امروزکه روزغم مولاست عجب
پس چرا این دل من درهوس کرب وبلاست
روزها راکه شمردم دیدم ۱۱۰ روز دگر "عاشوراست "..!!!
گفتم امروزکه روزغم مولاست عجب
پس چرا این دل من درهوس کرب وبلاست
روزها راکه شمردم دیدم ۱۱۰ روز دگر "عاشوراست "..!!!
خــــــداحافظ ای نخــــــــل ها چاهـا
دگـر نشـــــنوید از علـــــــــی آه هـا
که شام علــــــــی گشته دیگر سحـر
که امشــــــــب رود نزد پیغمـــــــبر
خدایا ، بحق شهید شب های قدر
تقدیر ما را محبت و ولایت و پیروی راه مولا علی علیه السلام رقم بزن
آمین . . .
~~~~~~~~~~~~~~~~
پی نگاشــــت: الهی...
تو را سوگند بر مظلو میت علی و دلهای مملوّ از آه و فغان،
به حرمت شب قدر، بینوایان را در حسرت سعادت ناشی از فضیلت خویش مسوزان
و دلهای افتاده را از درگاه با عظمت خویش نا امید مفرما...
بعــدأ نگاشت:
آمدهام ای خوبترین!
ای بهترین!
ای مهربانترین!
تا در میهمانی بندگانت مرا نیز بپذیری و بخشش گناهان را بدرقه ی راهم کنی.
الهی العفو ، العفو ، العفو…
امام علی(ع) :
هیچ گناهکاری را نا امید مکن، چه بسیار گناهکاری که عاقبت به خیر گشته
و چه بسیار خوش کرداری که در پایان عمر تباه شده و جهنمی گشته است . . .
امشب این دل یاد مولا می کند لیلة القـدر است و احیا می کند
بشنو ای گـوش دلــها بی صدا نغمه ی فـزت و رب الکعبه را
~~~~~~~~~~~~~~~~
چه غریب است امشب،
علی(ع)جان چه بیقراری امشب،
شب وصل است ومحراب تب دار است امشب، سجده گاهت محیا است تا فرق خونین ات را در آغوش بکشد، ندایت آسمان را می لرزاند:
بسم الله و بالله و علی ملّه رسول الله، فزت و ربّ الکعبه؛... سوگند به خدای کعبه، که رستگار شدم...
امشب زمین به لرزه درمیاید و دریاها مواج و آسمان ها متزلزل میشوند، درهای مسجد به هم میخورند و خروش از فرشتگان آسمان ها بلند میشود و باد سیاه می وزد و جهان را تیره و تاریک میسازد،
امشب جبرئیل امین در میان آسمان و زمین ندا داد و همگان ندایش را شنیدند:
تهدمت و الله ارکان الهدی، و انطمست أعلام التّقی، و انفصمت العروه الوثقی، قُتل ابن عمّ المصطفی، قُتل الوصیّ المجتبی، قُتل علیّ المرتضی، قَتَله أشقی الْأشقیاء؛
سوگند به خدا که ارکان هدایت درهم شکست و ستاره های دانش نبوت تاریک و نشانه های پرهیزکاری برطرف گردید و عروه الوثقی الهی گسیخته شد. زیرا پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله شهید شد، سید الاوصیا و علی مرتضی به شهادت رسید. وی را سیاه بخت ترین اشقیاء، (ابن ملجم مرادی) به شهادت رسانید.
آری... چنین شبی کامل ترین انسان برگزیده خدا، جانشین پیامبر(ص)، پیشوای شایسته، امام عادل، پدر یتیمان، به دست شقی ترین و تیره بخت ترین انسان روی زمین از پای درآمد، و خود را آمادۀ وصال ابدیت و لقاء الله و هم نشینی با پیامبران الهی و رسول خدا صلی الله علیه و آله میکند.
امشب نخستین شب از شبهای قدر است، همان شبی که هیچ شبی در تمام سال به خوبی و فضیلت آن نمیرسد. در این شب قرآن به یکباره به اذن پروردگار بر پیامبر(ص) نازل میشود. و تقدیر امور سال رقم میخورد و ملائکه و روح که اعظم ملائکه است، به اذن پروردگار به زمین نازل میشوند و به خدمت امام زمان علیهالسلام مشرف میشوند و آنچه برای هر کس مقدّر شده است بر امام علیه السلام عرض میکنند.
باشد که تقدیرهای خوب برایمان رقم بخورد.....
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پی نگاشــــت: در این روزها و شبهای مقدس نیم نگاهی را محتاجم
که دوستی به پهنای قلب مهربانش به سوی کلبه ی ویرانه ی دل من بیندازد
پس ای مهربان التماس دعا
چه ساده قلبمان را دو دستی چسبیدیم
که مبادا کسی آن را بدزدد و عاشقمان کند
غافل از اینکه برای عاشق کردنمان عقلــمان را می دزدند
و حالا ما ماندیم و قلبی که اندیشیدن بلد نیست...
الهــی ! ... از روی آفتــاب و مــاه و ستــارگــان شرمنده ام،
از انس و جان شرمنده ام، حتّی از روی شیطان شرمنده ام،
که همه در کار خود استوارند و این سست عهد، ناپایدار...
الهــی ! ... خودت می دانی که دریای دلم را جزر و مدّ است؛
« یا باسط » بسطم ده، و « یا قابض » قبضم کن.
الهــی ! ... چون تو حاضری چه جویم و چون تو ناظری چه گویم؟
الهــی ! ... اگر ستّار العیوب نبودی، ما از رسوایی چه می کردیم؟
(علامه حسن زاده آملی)
نیمــه مــاه مبارک بس شـــرافت دارد امشب |
چـون خـــدا بـر بنـدگان خــود عنـایت دارد امشب |
آسمان سطح زمین را عطر و عنبر بیز کرده |
لاجــرم با روضـۀ رضـــوان شباهـت دارد امشب |
رحمت بی منتهــای دوســت می بارد به عالم |
بس که خیر وبرکت وفیض وسعادت دارد امشب |
این شب قـدر است یا روز وصال قرب یزدان |
بر شب قـدر از شرف آری فضیلـتت دارد امشب |
جشن میلاد حسـن در عرش اعـلا گشته برپا |
زین سبب بر لیلة الاســرا شباهــت دارد امشب |
سیّد خیــــل جــوانــان بهشـــــت آمــد به دنیــا |
مرحــبا بــر ســایر شبهــا سیـــادت دارد امشب |
حق عطا کرده زکوثـر گوهــری مر بندگان را |
زیــن عطــا بر بندگـان خویش منّت دارد امشب |
امشب خانۀ علی و فاطمه علیهماالسلام نور باران است، همه در انتظار کودکی از جنس نوراند... پیامبر (ص) تبسم بر لب دارد و در انتظار تولد نخستین فرزند دو دریای علم و عفت است... امشب یکی از دو دردانۀ شاهوار از صدف پاک عصمت به عنوان نعمت و هدیه ای بزرگ به جهانیان قدوم مبارکش را برزمین میگذارد... امشب چشمه ای جوشان و خروشان از خورشید پر ثمر و با برکت ولایت در این ماه عزیز و با شکوه پا به عرصۀ هستی می گذارد و این ماه را با قدوم پربرکت خود می آراید.
با ولادت امام حسن مجتبی (ع) سورۀ کوثر مصداق تازه یافت، آسمان و زمین نور باران شد، آسمانیان یکدیگر را تهنیت میگفتند، موجی از سرور و شادی خانوادۀ نبوّت را فراگرفت، و بار دیگر پس از ولادت مادرش فاطمه (س) آبی بر آتش بولهبی دشمنان اسلام ریخته شد که امیدشان را به یأس مبدل ساخت.
(اقتباس از کتاب علم و حماسه - مؤلف: حسین استاد ولی)
فرخنده میلاد امام حســن مجتبی(ع) مبارکــ باد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پی نگاشت: رمضان به نیمه رسید و ما غافلیم، نیمه بعدی را دریابیم...
کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.
او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد.
او به دور و برش نگاه کرد و گفت: خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید.
او فریاد کشید: خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید.
او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.
خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد.
او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد...
چقدر دلم تنگ شده است برای سحرهایی که خیلی زود بیدار میشدی و چراغ آشپزخانه را روشن میکردی و آرام و بیصدا غذا را گرم میکردی، بیصدا سحری ات را می خوردی و آرام وضو میساختی و وقتی صدای دعای سحر از رادیو پخش میشد می فهمیدم سحری ات را خورده ای و نمازی خوانده ای و حالا مینشینی هم نوا می شوی با صوت دلنشین دعای سحر، و تازه ما بلند می شدیم و سفره چیده شده و غذا روی اجاق گرم و آماده..... همیشه عادتت این بود، ازوقتی که یادم میآید...
چقدر دلم تنگ شده است برای نجوای دلنشینت هنگام خواندن دعا، صدای رسایت هنگام خواندن نماز،...
چقدر دلم تنگ شده است برای نمازهای مستحبی قبل از اذان مغربت، برای نمازهای طولانیت، برای شب بیداری هایت...
چند سالی ست که دیگر خبری از آن نجواها نیست، از آن سحرهای زیبا،... شکر گزارم که هستی، اما از آن حادثه به بعد دیگر ناخوشی، و با ناخوشی ات ما هم ناخوشیم... چند سالیست که دیگر بی حوصله شده ای و حتی نمازهایت کوتاه شده است و دیگر آن صدای رسای نماز خواندنت را نمی شنویم... دیگر سحرهای ما آن رونق را ندارد، دیگر کسی نجوای اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ بَهَائِکَ... سر نمیدهد، دیگر رادیویی روشن نمیشود، صداها درگلو حبس میشود، از بیم آنکه بیدار شوی و غصه دار که نمی توانی روزه بگیری...
پدرم بدون که در هر حال که باشم آرزوی سلامتی ات را دارم، آرزوی دوباره تجربه کردن خاطرات شیرینی که برایم ساختی... آن خاطراتی که تبدیل شده به یک حسرت.... و حاضرم هر چه دارم بدم برای یکبار دیگر تکرار شدنشان...
دریا گاهی چه بی رحم میشود...
آخر که باورش میشود دریا با آن رقص موجهایش، با آن صدای آرامش بخشش، با آن زیباییش، اینقدر سنگدل باشد؟...
امروز صبح با همه مشکلات و ذهن شلوغی که داشتم تصمیم گرفتم روز پر انرژی ای رو آغار کنم، برای همین با انرژی تمام به مجتمع رفتم، مثل بیشتر وقتا زود رسیدم، تو دفتر با مدیر آموزش چقدر گپ زدیم و خندیدیم، غافل از اینکه روزگار روز دیگری برامون رقم زده... کم کم همه میومدند و سلام و صبح بخیر و احوال پرسیها به راه بود که ناگهان یکی از همکارها با یه برگه و گریان وارد شد و ناباورانه تکرار میکرد این یعنی چی؟ مگه میشه؟ و در حین گذاشتن اون برگه روی میز مدیر میگفت:... دیگه هیچی نمیشنیدم... اون اعلامیه ترحیم بود و من با دیدن اسمش سرم گیج رفت و خشکم زد... هیچکس باورش نمیشد... همه ناباورانه زمزمه میکردند و بعضیها اشک میریختند...
اون آگهی از فوت دختر جوانی خبر میداد، که سال پیش دو ترم شاگردم بود، دختری آرام و زلال و پاک و مهربون، لبخندش هیچوقت از لبهاش محو نمیشد و هیچوقت کسی ازش رنجیده نشده بود... چقدر از نگاهش انرژی میگرفتم و با لبخندش آرامش،... او منظم و مرتب و همیشه آماده درس جواب دادن و من چقدر دوستش داشتم... هرچه بگم کم گفتم....
آخ ... بهار!...، همین چند هفته پیش بود که آمدی در کلاسو زدیو اجازه خواستی بیای تو... و وقتی آمدی چه پر مهر و محبت در اغوشم جاگرفتی و غرق بوسه ام کردی و گفتی دلم تنگ شده بود... گفتم کم پیدایی دختر... خندیدی و با خوشحالی گفتی آخه میرم سر کار، و من چقدر خوشحال شدم که بالاخره تو هم شاغل شدی... کمی صحبت کردیمو کتابی که به امانت پیشت بود دادی و خداحافظی کردی و رفتی... آخر عجله داشتیو می خواستی بری سر کار... دست خطت تو کتابم به یادگار بجا مانده...
بهارم!... به نرمی نسیم بهاری بودی و به نرمی نسیم بهاری هم رفتی....
بهارم! آرام بخواب، که آرامشت ابدی شد.....
دریا او را با خود برد و جسم بی جانش را به ساحل سپرد........
به همین سادگی!
گریه امانم نمیدهد...
بعدا گذاشت: امشب بهـــــار را به فاتحه ای میهمان کنید...
|
|
پس راضیم به حکمتت!...
>
کاش، در این رمضان لایق دیدار شوم سحـــری با نظـــر لطـف تو بیدار شوم
کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان تا که همسفره تو لحظه ی افطار شوم
>
پی نگاشت:
خدایا! کمکمان کن که در این ماه رمضان
تمرین کنیم ترک هرآنچه که درک دوران ظهور را به تأخیر می اندازد .
چه شود ای گل نرگس، با تو دیدار کنم جان و اهل و هستی ام، بر تو گرفتار کنم
روزه ی هجر تو از پـای بینـداخت مرا کـی شــود بــا رطب وصــل تو افــطار کنم
✿✿ ✿✿ ✿✿
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند:
شَهرُ رَمَضانَ شَهرُ اللّه عَزَّوَجَلَّ وَ هُوَ شَهرٌ یُضاعِفُ اللّهُ فیهِ الحَسَناتِ وَ یَمحو فیهِ السَّیِّئاتِ وَ هُوَ شَهرُ البَرَکَةِ؛
ماه رمضان، ماه خداست و آن ماهى است که خداوند در آن حسنات را مىافزاید و گناهان را پاک مىکند و آن ماه برکت است.
(بحارالأنوار، ج 96، ص 340، ح 5)
ایمان آوردم به آن کسی که تاریکیها را به وسیلهی تو روشن گردانید، و چیزهای مبهم را به فروغ تو پدیدار نمود، و تو را نشانهای از نشانههای چیرگی و فرمانروایی خود قرار داد، و به فزونی و کاستی و طلوع و غروب و تابندگی و تیرگی رام و مسخّر ساخت، و تو در همهی این حالات، فرمانبردار او بودی و بیدرنگ در پیِ انجام دادنِ هر چه میخواست.
منزّه است خدا، که آنچه در کار تو تدبیر کرده، بس شگفت انگیز است، و آنچه دربارهی تو انجام داده، پُر ظرافت و دقیق، و تو را کلید ماهی نو برای کاری نو قرار داده است.
پس من از خدایی که پروردگار من و پروردگار توست، و آفرینندهی من و آفرینندهی توست، و تقدیر ساز سرنوشت من و تقدیر ساز سرنوشت توست، و صورتگر من و صورتگر توست، میخواهم که بر محمد و خاندانش درود فرستد و تو را ماه برکت قرار دهد؛ برکتی که گذشتِ روزها از آن نمیکاهد؛ و ماه پاکی و پاکیزگی؛ آن پاکیزگی که چرک گناهش نمیآلاید؛
ماه ایمنی از آفات و دور ماندن از بدیها، و ماه سعادت که در آن بدشگونی نباشد، و ماه فرخندگی که سختی و نامرادی بدان راه نیابد، و ماه آسانی و آسودگی که هیچ دشواری با آن نیامیزد، و ماه نیکی و خیر که هیچ بدی آن را نیالاید، و ماه امن و ایمان و نعمت و احسان و سلامت و اسلام.
خدایا، بر محمد و خاندانش درود فرست و ما را از خشنودترین کسانی قرار ده که این هلال بر آنان طلوع کرده است، و از پاکترین مردمی که به سوی آن نگریستهاند، و از نیک بختترین کسانی که در این ماه تو را عبادت میکنند. در این ماه، ما را توفیق بازگشت به سوی خود عنایت کن، و از گناه در امان دار، و از این که با دست خود نافرمانیات کنیم، حفظ فرما.
به ما الهام کن که نعمتت را سپاس گوییم. بر تن ما جامهی عافیت بپوشان و توفیقی ده که طاعتت را به کمال رسانیم و تو نعمت خود را بر ما تمام کنی؛ زیرا تو بخشنده ی نعمتهای بزرگی، و در خور سپاسی. خدای تعالی درود فرستد بر محمد و خاندان پاک و پاکیزهی او.
دعای 43 - صحیفه کامله سجّـادیه
امام سجاد (درود خدا بر او باد) اشتیاق خود را به ماه مبارک رمضان در دعا اینگونه بیان میکنند.
✿✿ ✿✿ ✿✿
پی نگاشت ۱: در میکده گشودند، خدایا مپسند، که درین بزم و طرب ما، سوی تقوا نرویم .
پی نگاشت ۲: ماهی سرشار از برکت و رحمت و عبادت های پذیرفته شده برایت آرزومندم، ای دوست!
ای سبک بال در دعای سحرت هرگز از یاد نبر من جامانده بسی محتاجم.......
گاهــــــی مجبـــور ی برای راحــــت کــــردن خیــــال دیگـــــران
خـــود را خوشحـــــــال نشان بــــدی
ولـــــی چه حیــــف که درونـــــت غوغـــــــاست...
✿✿ ✿✿ ✿✿ ✿✿ ✿✿ ✿✿ ✿✿ ✿✿
همیشه دلـتنگـی به خاطـــر نبودن کســی نیست
گـاهــی بــخاطر بودن کسی ست کـــه حــواسش به تــــو نیست .. !
خدایــا ...
هیــــچ مــی دانی که همیشه بـــه موقع
به دادِ دلــــم.. تو می رســـی ؟؟!
آنجـــا که خســــته ام ..
آنجـــا که دل شکســـته ام ..
آنجـــا که ازهمه ی عالم و آدم گسسته ام ..
همیشه تو همـــان دستی هست
که می گیری از دلم غبارِغمها را،
خدایــا..... سپــــــاس
دست به دامن خدا که می شوم
چیزی آهسته درون من
به صدا می آید که...
نترس!
از باختن تا ساختن دوباره فاصله ای نیست...!
و باز هم روزی زیبا و خاطره انگیز...
و چه زیبا روزی بود امروزبرایم... در معمولی ترین روزی که آغاز کرده بودم وچه فکر می کردم و چه شد این روز...
روز دیدار دوستی نادیده که مدتها بود آروزی دیدنش رو داشتم، دوستی آسمونی و مهربون، که آرامشش و خدایی بودنش رو در عمق چشمانش میشد دید، و چه زیبا و دلنشین میگفت از اماممان علی(ع)، و نجوای دلنشینش موقع زمزمه دعا چه به دل مینشست....
و چه لحظه ای بود که صدای گرم و مهربون دوستم منو به یه جای آسمونی دعوت کرد، دوستی که لطفش، محبتش و مهربونیش را بارها با تمام وجودم حس کرده ام....
و چه لحظه های آسمونی ای داشتیم ما....
خدا را سپاس می گویم بخاطر داشتن دوستانی که بیشتر رحمتند تا دوست....
خدا را سپاس می گویم توفیق بودن در کنارشان را به من داد...
پی نگاشت: الهی!...ای حیات آفرین، ای اولین و آخرین، ای پدید آرندۀ آسمان و زمین، ای خوب ترین و محبوب ترین!
تو شاهد غیبی، مُبرّا از هر نقص و مُنزّه از هر عیبی،
دانای پیدا و پنهانی، بینای درون و برونی.
(استاد جواد محدثی)
پی نگاشتِ پی نگاشت: امشب قاصدکهای وبلاگمو فوت میکنم به سمت آسمان، به خاطر دوستی که آرزو دارم آرزوهایش برآورده شود...
بعداً گذاشت:
* امامزاده صالح
✿✿ ✿✿ ✿✿ ✿✿ ✿✿ ✿✿ ✿✿ ✿✿
پی نگاشت:
الهی، از من آهی و از تو نگاهی. (آیت الله حسن زاده آملی)
چگونه شب ها را آسوده می خوابد . . . ؟
دیروز روز میلادت بود، همه شادان بودند و خندان،
همه زمزمۀ اللهم عجل لولیک الفرج بر لبان داشتند و برای سلامتی ات صلوات میفرستادند،
و اما باز امروز جمعه ای دیگر است و چشم انتظارانت، چشم در راهند،
و باز جمعه ای دیگر آمد و نیامدی...
و باز به عصر جمعه ای دلگیر نزدیک میشویم،
چقدر این جمعه ها دلگیرند بی تو،
آقا دلم تنگ است، چشمانم پراز اشک است، دلم بیقرار است، اما چه کنم خجلم و سر به زیر دارم...
آقای من تو بزرگی و بزرگوار... ببخش این گناهکار را، مرحمی باش برای این دل، دلم لبخندت را می خواهد، دلم نوازشت را می خواهد، دلم دستانی را می خواهد که اشکهایم را پاک کند...
آقا بیا... بیا که دیگر طاقت نداریم فراغت را...
با سلام ای آقا،
شبتان مهتابی،
روز میلاد شما در پیش است،
عرض تبریک آقا، وکمی بی تابی،
ای نفس ها بفدای کف نعلین شما،
چشم عالم به دقایق نگران خواهد شد،
کوچه ها منتظرند،
دشتها حوصله سبزه ندارند دگر،
پس چرا دیر آقا،
ای نفسها به فدای کف نعلین شما،
اندکی تند قدم بردارید،
تا به کی هر شب جمعه گوییم
اندکی صبر، سحر نزدیک است
صبرمان کم شده آقای عزیز
باز گوییم به شما با تبریک
روزمیلاد شما در پیش است.
میلاد مهدی(عج) سفینه نجات و امید حیات، بر عاشقانش مبارک باد!
بیایید با هم دعای فرجی بخوانیم، به امید تعجیل فرجش:
پی نگاشت: باز هم جمعه ای دیگر و دلتنگی،
باز هم بغض و انتظار و انتظار،
ای کاش انتظارمان به اندازۀ عمر گلی باشد...
و بیایی.....
اللهم عجل لولیک الفرج