برگــــــ برگــــــِ دفتــر زندگــی مــن

برگــــــ برگــــــِ دفتــر زندگــی مــن

قصـه نیستم تا بـگــویی
نغمه نیستم تا بخـوانی
صدا نیستم که بشـنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...

˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜

خسته ام!
خسته از این راه، از این جاده
این راه به کجا می رود؟
این جاده راه به کجا دارد؟
کاش می دانستم
ته این جاده کجاست؟
نفسم گیر افتاده است در حجم تنم
تـَوان پاهایم را از دست داده ام
گویی در حصاری گیر افتاده ام
اما چه کنم
باید بروم...
هوا گرم است
من عطش دارم
تشنه ام
تشنۀ جرعه ای آب
که گلو تازه کنم
اما مانده ام
بغض گلویم را چه کنم؟
اشک چشمانم را چه کنم؟
دیگر تاب ندارم
چه سخت و ناممکن شده است
ادامۀ این راه،
ای کاش دستی بود
آغوشی بود که مرا در خود میکشید و
با خود می برد
به سوی نور، به سوی ابد
و نمی ماند ردپایی از من.....


˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜

۱۶ مطلب در مرداد ۱۳۹۱ ثبت شده است

...

دوشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۱، ۰۴:۴۶ ب.ظ
کم کم یاد خواهم گرفت با آدمها همانگونه باشم که هستند

همـانقـــدر

خوب ، گرم ، مهربان

و همانقـدر

بد ، سرد ، تلخ

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۱ ، ۱۶:۴۶
تـــ ـارا

عیــــــد فطـــــر

شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۲۳ ب.ظ

اللــهم اهل الکبـــریاء و العظمة
و اهل الــجــود و الــجبـــروت
و اهــل العـفـو و الـرحــمة
و اهل التقوی و المغفرة


خداحافظ ماه پروردگار الرحمن الراحمین
خداحافظ ماه لحظه های افطار و سحر
خداحافظ ماه نعمت و رحمت و برکت
خداحافظ ماه شب های نورانی قدر...

 عید سعید فطر بر عاشقان الله و یاران مهدی(عج) مبارک باد.


تا ز رویت گرفته ام روزه
جز به یادت نکرده ام افطار
چقدر سخت است که این عزیزترین عید را بدون آن عزیزترین غایب از نظر بگذرانی
اللهم عجل لولیک الفرج

 

پی نگاشـــت: امسال برخی از هموطنانمان عیدشان غمگین است، شاهد مصیبت عظیمی بوده اند، خدا صبرشان بدهد...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۲۳
تـــ ـارا

بازهم زمین لرزید...

جمعه, ۲۷ مرداد ۱۳۹۱، ۰۲:۱۰ ق.ظ

چند روزیست حالم روبراه نیست، به چند دلیل، حتی حال و حوصله اومدن به اینجا رو هم نداشتم. به خاطر یکی از دوستانم که خیلی سخت داره امتحان میشه، به خاطر دوست عزیزی که فهمیدم مدتیست ناخوش است و من نگرانش هستم، به خاطر یکی دیگر از دوستانم که مدتیست چراغ خونۀ وبلاگش خاموشه و هر بار بر حسب عادت میرم اونجا دلم میگیره و از همه مهمتر به خاطر خبر بد زلزله و زیر آوار ماندن عده ای از هموطنانم....

زلزله.... ازش نفرت دارم و دلم آشوب میشه، وقتی زمین تو نقطه ای از این عالم می لرزه دل من هم، بلکه تمام بدنم میلرزه، این بلای طبیعی در عرض جند لحظه همه چیزو زیر ورو میکنه و نابود میکنه، و به اندازه یک دم میتونه تمام هستی یک نفر رو نابود کنه، خیلی وحشتناکه یک لحظه با یک لرزش، به خودت بیای و ببینی که تمام زندگیت و داراییت تبدیل به آوار شده و حتی عزیزانت هم زیر همون آوار که روزی تمام زندگیت بوده مونده، خیلی سخته که چشم بازکنی و خودتو زیر خروارها خاک ببینی و وقتی نجات پیدا میکنی میبینی که همه چیزت رو از دست دادی و به یکباره تنهایی و بیکسی و بی خانمانی همه باهم نصیبت شده.... چقدر رنج آوره که علاوه بر اینها میبینی که بخشی از بدنت هم از دست دادی یا برای یک عمر معلول شده باشی....

و چقدر اینها همه برای ما که دوریم بغض آوره و ناراحت کننده است، چه برسه برای اون شخصی که بااین فاجعه روبرو شده....

برای شادی روح افرادی که توی این ضایعۀ عظیم ازدست دادیم فاتحه ای بخوانیم و برای صبر بازماندگانشان دعا کنیم...


روزی از روزها

در ماهی عزیز

در عصری سوزان

در آذربایجان

زمین می لرزد

می بلعد شهر را

خانه ها را یک آن

در مینوردد

همه جا آوار

مردمان در خاک

لبهای تشنه،

نه از پی آبند

زبانها روزه

کمک گویانند

دستهای لرزان

عده ای گریان

کودکی عریان

بیکس و حیران

شیون ها، اشکها

در غم هجران

بُهت ها، حیرت ها

زخم بدنها

غصه دلها

...

باید بگریی به حال آنها

اشکی بگیری از گونه هاشان

یاریشان کنی تا حد امکان

 

به یاد حادثه تلخ زلزله آذربایجان

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۱۰
تـــ ـارا

لیـــــــلــة الــقـــــــــدر

شنبه, ۲۱ مرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۰۳ ب.ظ

 

یارب چه بسی جرم و گناهم دیدی               رســوائی من به رحمتت پوشیدی

امید من است و بخشش روز جزا               جز درگه تو نیست مرا امیدی . .

امام صادق (ع) فرمودند:

مقدرات در شب نوزدهم ماه رمضان تعیین، در شب بیست ویکم تایید و

در شب بیست وسوم امضاء می شود.

~~~~~~~~~~~~~~~~

پی نگاشــت: میسر نگردد کس به این سعادت، به کعبه تولد و به محراب شهادت...


۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۹۱ ، ۲۳:۰۳
تـــ ـارا

21 رمضان...

جمعه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۱، ۱۲:۰۰ ب.ظ

 

گفتم امروزکه روزغم مولاست عجب
پس چرا این دل من درهوس کرب وبلاست
روزها راکه شمردم دیدم ۱۱۰ روز دگر "عاشوراست "..!!!

 

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۱ ، ۱۲:۰۰
تـــ ـارا

الهی بک یا الله

پنجشنبه, ۱۹ مرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۰۸ ب.ظ

خــــــداحافظ ای نخــــــــل ها چاهـا
دگـر نشـــــنوید از علـــــــــی آه هـا
که شام علــــــــی گشته دیگر سحـر
که امشــــــــب رود نزد پیغمـــــــبر

خدایا ، بحق شهید شب های قدر
تقدیر ما را محبت و ولایت و پیروی راه مولا علی علیه السلام رقم بزن
آمین . . .

~~~~~~~~~~~~~~~~

پی نگاشــــت: الهی...

تو را سوگند بر مظلو میت علی و دلهای مملوّ از آه و فغان،
به حرمت شب قدر، بینوایان را در حسرت سعادت ناشی از فضیلت خویش مسوزان
و دلهای افتاده را از درگاه با عظمت خویش نا امید مفرما...

بعــدأ نگاشت: 

آمده‌ام ای خوب‌ترین!

ای بهترین!

ای مهربان‌ترین!

تا در میهمانی بندگانت مرا نیز بپذیری و بخشش گناهان را بدرقه ی راهم کنی.

الهی العفو ، العفو ، العفو…


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۰۸
تـــ ـارا

فُزت و رِبّ الکعبه ...

سه شنبه, ۱۷ مرداد ۱۳۹۱، ۱۰:۵۴ ب.ظ

امام علی(ع) :

هیچ گناهکاری را نا امید مکن، چه بسیار گناهکاری که عاقبت به خیر گشته
و چه بسیار خوش کرداری که در پایان عمر تباه شده و جهنمی گشته است . . .

 

امشب این دل یاد مولا می کند           لیلة القـدر است و احیا می کند
بشنو ای گـوش دلــها بی صدا          نغمه ی فـزت و رب الکعبه را

~~~~~~~~~~~~~~~~

چه غریب است امشب،

علی(ع)جان چه بیقراری امشب،

شب وصل است ومحراب تب دار است امشب، سجده گاهت محیا است تا فرق خونین ات را در آغوش بکشد، ندایت آسمان را می لرزاند:

 بسم الله و بالله و علی ملّه رسول الله، فزت و ربّ الکعبه؛... سوگند به خدای کعبه، که رستگار شدم...

امشب زمین به لرزه درمیاید و دریاها مواج و آسمان ها متزلزل میشوند،  درهای مسجد به هم میخورند و خروش از فرشتگان آسمان ها بلند میشود و باد سیاه می وزد و جهان را تیره و تاریک میسازد،

امشب جبرئیل امین در میان آسمان و زمین ندا داد و همگان ندایش را شنیدند:

تهدمت و الله ارکان الهدی، و انطمست أعلام التّقی، و انفصمت العروه الوثقی، قُتل ابن عمّ المصطفی، قُتل الوصیّ المجتبی، قُتل علیّ المرتضی، قَتَله أشقی الْأشقیاء؛

سوگند به خدا که ارکان هدایت درهم شکست و ستاره های دانش نبوت تاریک و نشانه های پرهیزکاری برطرف گردید و عروه الوثقی الهی گسیخته شد. زیرا پسر عموی رسول خدا صلی الله علیه و آله شهید شد، سید الاوصیا و علی مرتضی به شهادت رسید. وی را سیاه بخت ترین اشقیاء، (ابن ملجم مرادی) به شهادت رسانید.

آری... چنین شبی کامل ترین انسان برگزیده خدا، جانشین پیامبر(ص)، پیشوای شایسته، امام عادل، پدر یتیمان، به دست شقی ترین و تیره بخت ترین انسان روی زمین از پای درآمد، و خود را آمادۀ وصال ابدیت و لقاء الله و هم نشینی با پیامبران الهی و رسول خدا صلی الله علیه و آله میکند.

 

امشب نخستین شب از شبهای قدر است، همان شبی که هیچ شبی در تمام سال به خوبی و فضیلت  آن نمیرسد. در این شب قرآن به یکباره به اذن پروردگار بر پیامبر(ص) نازل میشود. و تقدیر امور سال رقم می‌خورد و ملائکه و روح که اعظم ملائکه است، به اذن پروردگار به زمین نازل می‌شوند و به خدمت امام زمان علیه‌السلام مشرف می‌شوند و آنچه برای هر کس مقدّر شده است بر امام علیه السلام عرض می‌کنند.

باشد که تقدیرهای خوب برایمان رقم بخورد.....

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

پی نگاشــــت:  در این روزها و شبهای مقدس نیم نگاهی را محتاجم

که دوستی به پهنای قلب مهربانش به سوی کلبه ی ویرانه ی دل من بیندازد

پس ای مهربان التماس دعا

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۵۴
تـــ ـارا

غــ ـفـ ـلت

دوشنبه, ۱۶ مرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۳۷ ب.ظ

چه ساده قلبمان را دو دستی چسبیدیم

که مبادا کسی آن را بدزدد و عاشقمان کند

غافل از اینکه برای عاشق کردنمان عقلــمان را می دزدند

و حالا ما ماندیم و قلبی که اندیشیدن بلد نیست...

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ مرداد ۹۱ ، ۲۳:۳۷
تـــ ـارا

Title-less

يكشنبه, ۱۵ مرداد ۱۳۹۱، ۱۱:۱۵ ب.ظ
این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمر را
حرامِ دیدارش کردم؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ مرداد ۹۱ ، ۲۳:۱۵
تـــ ـارا

الهــی! ...

شنبه, ۱۴ مرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۵۰ ق.ظ

الهــی ! ... از روی آفتــاب و مــاه و ستــارگــان شرمنده ام،

از انس و جان شرمنده ام، حتّی از روی شیطان شرمنده ام،

که همه در کار خود استوارند و این سست عهد، ناپایدار...

 

الهــی ! ... خودت می دانی که دریای دلم را جزر و مدّ است؛

« یا باسط » بسطم ده، و « یا قابض » قبضم کن.

 

الهــی ! ... چون تو حاضری چه جویم و چون تو ناظری چه گویم؟

 

الهــی ! ... اگر ستّار العیوب نبودی، ما از رسوایی چه می کردیم؟

(علامه حسن زاده آملی)

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۱ ، ۰۱:۵۰
تـــ ـارا

یا کریم اهل بیت

جمعه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۱، ۰۸:۳۱ ب.ظ

نیمــه مــاه مبارک بس شـــرافت دارد امشب

چـون خـــدا بـر بنـدگان خــود عنـایت دارد امشب

آسمان سطح زمین را عطر و عنبر بیز کرده

لاجــرم با روضـۀ رضـــوان شباهـت دارد امشب

رحمت بی منتهــای دوســت می بارد به عالم

بس که خیر وبرکت وفیض وسعادت دارد امشب

این شب قـدر است یا روز وصال قرب یزدان

بر شب قـدر از شرف آری فضیلـتت دارد امشب

جشن میلاد حسـن در عرش اعـلا گشته برپا

زین سبب بر لیلة الاســرا شباهــت دارد امشب

سیّد خیــــل جــوانــان بهشـــــت آمــد به دنیــا

مرحــبا بــر ســایر شبهــا سیـــادت دارد امشب

حق عطا کرده زکوثـر گوهــری مر بندگان را

زیــن عطــا بر بندگـان خویش منّت دارد امشب

امشب خانۀ علی و فاطمه علیهماالسلام نور باران است، همه در انتظار کودکی از جنس نوراند... پیامبر (ص) تبسم بر لب دارد و در انتظار تولد نخستین فرزند دو دریای علم و عفت است... امشب یکی از دو دردانۀ شاهوار از صدف پاک عصمت به عنوان نعمت و هدیه ای بزرگ به جهانیان قدوم مبارکش را برزمین میگذارد... امشب چشمه ای جوشان و خروشان از خورشید پر ثمر و با برکت ولایت در این ماه عزیز و با شکوه پا به عرصۀ هستی می گذارد و این ماه را با قدوم پربرکت خود می آراید.

 

با ولادت امام حسن مجتبی (ع) سورۀ کوثر مصداق تازه یافت، آسمان و زمین نور باران شد، آسمانیان یکدیگر را تهنیت میگفتند، موجی از سرور و شادی خانوادۀ نبوّت را فراگرفت، و بار دیگر پس از ولادت مادرش فاطمه (س) آبی بر آتش بولهبی دشمنان اسلام ریخته شد که امیدشان را به یأس مبدل ساخت.

(اقتباس از کتاب علم و حماسه - مؤلف: حسین استاد ولی)

                 فرخنده میلاد امام حســن مجتبی(ع) مبارکــ باد

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

پی نگاشت: رمضان به نیمه رسید و ما غافلیم، نیمه بعدی را دریابیم...

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ مرداد ۹۱ ، ۲۰:۳۱
تـــ ـارا

زمـــزمـــه

چهارشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۱، ۰۲:۰۳ ق.ظ

 

کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.

او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد.

او به دور و برش نگاه کرد و گفت: خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید.

او فریاد کشید: خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید.

او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.

خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد.

او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد...

 

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ مرداد ۹۱ ، ۰۲:۰۳
تـــ ـارا

چقدر دلم تنگ شده است!

شنبه, ۷ مرداد ۱۳۹۱، ۰۳:۲۶ ق.ظ

چقدر دلم تنگ شده است برای سحرهایی که خیلی زود بیدار میشدی و چراغ آشپزخانه را روشن میکردی و آرام و بیصدا غذا را گرم میکردی، بیصدا سحری ات را می خوردی و آرام وضو میساختی و وقتی صدای دعای سحر از رادیو پخش میشد می فهمیدم سحری ات را خورده ای و نمازی خوانده ای و حالا مینشینی هم نوا می شوی با صوت دلنشین دعای سحر، و تازه ما بلند می شدیم و سفره چیده شده و غذا روی اجاق گرم و آماده..... همیشه عادتت این بود، ازوقتی که یادم میآید...

چقدر دلم تنگ شده است برای نجوای دلنشینت هنگام خواندن دعا، صدای رسایت هنگام خواندن نماز،...

چقدر دلم تنگ شده است برای نمازهای مستحبی قبل از اذان مغربت، برای نمازهای طولانیت، برای شب بیداری هایت...

چند سالی ست که دیگر خبری از آن نجواها نیست، از آن سحرهای زیبا،... شکر گزارم که هستی، اما از آن حادثه  به بعد دیگر ناخوشی، و با ناخوشی ات ما هم ناخوشیم... چند سالیست که دیگر بی حوصله شده ای و حتی نمازهایت کوتاه شده است و دیگر آن صدای رسای نماز خواندنت را نمی شنویم... دیگر سحرهای ما آن رونق را ندارد، دیگر کسی نجوای اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ بَهَائِکَ... سر نمیدهد، دیگر رادیویی روشن نمیشود، صداها درگلو حبس میشود، از بیم آنکه بیدار شوی و غصه دار که نمی توانی روزه بگیری...

پدرم بدون که در هر حال که باشم آرزوی سلامتی ات را دارم، آرزوی دوباره تجربه کردن خاطرات شیرینی که برایم ساختی... آن خاطراتی که تبدیل شده به یک حسرت.... و حاضرم هر چه دارم بدم برای یکبار دیگر تکرار شدنشان...

۲۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۱ ، ۰۳:۲۶
تـــ ـارا

بهـــــار!...

پنجشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۱، ۰۵:۲۶ ب.ظ

دریا گاهی چه بی رحم میشود...

آخر که باورش میشود دریا با آن رقص موجهایش، با آن صدای آرامش بخشش، با آن زیباییش، اینقدر سنگدل باشد؟...

امروز صبح با همه مشکلات و ذهن شلوغی که داشتم تصمیم گرفتم روز پر انرژی ای رو آغار کنم، برای همین با انرژی تمام به مجتمع رفتم، مثل بیشتر وقتا زود رسیدم، تو دفتر با مدیر آموزش چقدر گپ زدیم و خندیدیم، غافل از اینکه روزگار روز دیگری برامون رقم زده... کم کم همه میومدند و سلام و صبح بخیر و احوال پرسیها به راه بود که ناگهان یکی از همکارها با یه برگه و گریان وارد شد و ناباورانه تکرار میکرد این یعنی چی؟ مگه میشه؟ و در حین گذاشتن اون برگه روی میز مدیر میگفت:... دیگه هیچی نمیشنیدم... اون اعلامیه ترحیم بود و من با دیدن اسمش سرم گیج رفت و خشکم زد... هیچکس باورش نمیشد... همه ناباورانه زمزمه میکردند و بعضیها اشک میریختند...

اون آگهی از فوت دختر جوانی خبر میداد، که سال پیش دو ترم شاگردم بود، دختری آرام و زلال و پاک و مهربون، لبخندش هیچوقت از لبهاش محو نمیشد و هیچوقت کسی ازش رنجیده نشده بود... چقدر از نگاهش انرژی میگرفتم و با لبخندش آرامش،... او منظم و مرتب و همیشه آماده درس جواب دادن و من چقدر دوستش داشتم... هرچه بگم کم گفتم....

آخ ... بهار!...، همین چند هفته پیش بود که آمدی در کلاسو زدیو اجازه خواستی بیای تو... و وقتی آمدی چه پر مهر و محبت در اغوشم جاگرفتی و غرق بوسه ام کردی و گفتی دلم تنگ شده بود... گفتم کم پیدایی دختر... خندیدی و با خوشحالی گفتی آخه میرم سر کار، و من چقدر خوشحال شدم که بالاخره تو هم شاغل شدی... کمی صحبت کردیمو کتابی که به امانت پیشت بود دادی و خداحافظی کردی و رفتی... آخر عجله داشتیو می خواستی بری سر کار... دست خطت تو کتابم به یادگار بجا مانده...

بهارم!... به نرمی نسیم بهاری بودی و به نرمی نسیم بهاری هم رفتی....

بهارم! آرام بخواب، که آرامشت ابدی شد.....

 

دریا او را با خود برد و جسم بی جانش را به ساحل سپرد........

به همین سادگی!

 

گریه امانم نمیدهد...

 

بعدا گذاشت: امشب بهـــــار را به فاتحه ای میهمان کنید...

 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۲۶
تـــ ـارا

تا تـــو بیــایـی ...

سه شنبه, ۳ مرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۴۵ ق.ظ

صف میکشند دلـــتنگیــهای من

چون دانه هــای تســبیح

به نـخ کشـیده شــده

چقـــــدر بگــردانم دانه ها ر ا

تا تـــو بیــایـی ...

 

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۱ ، ۰۱:۴۵
تـــ ـارا

دلــ ـنوشت

يكشنبه, ۱ مرداد ۱۳۹۱، ۰۱:۲۹ ق.ظ
امشب موقع افطار خیلی دلم گرفته بود، خدایا خودت خوب می دونی چرا.....

پس راضیم به حکمتت!...

 

>

کاش، در این رمضان لایق دیدار شوم               سحـــری با نظـــر لطـف تو بیدار شوم


کاش منت بگذاری به سرم مهدی جان              تا که همسفره تو لحظه ی افطار شوم

 

>

پی نگاشت:

خدایا! کمکمان کن که در این ماه رمضان
تمرین کنیم ترک هرآنچه که درک دوران ظهور را به تأخیر می اندازد .


۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۱ ، ۰۱:۲۹
تـــ ـارا