...
از امروز به بعد هر وقت به گذشته ام نگاه کنم لبخند زده و باخود میگویم:
"هرگز فکر نمیکردم بتوانم از پسش برآیم اما توانستم....
من بر تمام آنهایی که سعی کرده اند مرا از پا در آورند چیره شده ام"
از امروز به بعد هر وقت به گذشته ام نگاه کنم لبخند زده و باخود میگویم:
"هرگز فکر نمیکردم بتوانم از پسش برآیم اما توانستم....
من بر تمام آنهایی که سعی کرده اند مرا از پا در آورند چیره شده ام"
دل من گم شد اگر پیدا شد بسپارید امانات رضا
واگر از تپش افتاد دلم ببریدش به ملاقات رضا
نفرین بر آن محرم نامحرم
که زهر جفا را نه در جام تو که در کام ما ریخت
آه! ای خورشید عشق
ای مولای جوان من
چه زود غروب کردی!
شهادت امام رضا (علیه السلام)، امام الرئوف، تسلیت باد.
پی نگاشت: این روزها بیش از هر زمان دیگری دلم هوای حرمت رو داره آقا!
الهی!... جامۀ تقوا بر اندام جانم بپوشان،
جرعه ای از عشق، بر کامم بنوشان،
ای خطاپوش ستّار،
ای بخشایندۀ غفّار،
"عقلِ" مرا از چنگ "نفس"، بِرهان که سخت گرفتار است.
"جانِ" مرا درمان کن، که بیمار است.
پناهم ده، که بی پناهم،
راهم ده، که پناهنده به درگاهم، پروردۀ دامن اشک و آهم.*
~ ~ ~ ~ ~
الهی!... مرا "الهی" بگردان، "الهی" بمیران و "الهی" برانگیز.** الهی نامه – جواد محدّثی
یک اربعین گذشته و زینب رسیده است
بالای تربتی که خودش آرمیده است
یا ایها الغریب سلام ای برادرم
ای یوسفی که گرگ پیرهنت را دریده است
ازشهر شامِ کینه، رسیده مسافرت
پس حق بده که چنین داغدیده است
احساس میکنم که مادرم اینجا نشسته است
در کربلا نسیم مدینه وزیده است
بر نیزه بودی و به سرم بود سایه ات
با این حساب کسی زینبت را ندیده است
این گل بنفشه های تن و چهره ی کبود
دارد گواه ، زینبتان داغدیده است
توطعم خیزران و سنگ ها و خواهرت
طعم فراق و غربت و غم را چشیده است
آبی به کف گرفته و رو سوی علقمه
با آه می رود سکینه و خجلت کشیده است
این دختر شماست که خواستند کنیزیش ....
لکنت گرفته است و صدایش بریده است
نیزه نشین شد حضرت سقا و اهلبیت
زخم زبان زهر کس و ناکس شنیده است
***
گفتی رقیه ... گفت نمی آیم عمه جان!
در شام ماند و شهر جدید آفریده است
یاسر مسافر
-----------------------------------------------------------------
> کاش این کلمات امام عشق؛ حسین(علیه السلام) را همه عالم می شنید:
لَیْسَ الْمَوْتُ فِی سَبِیلِ الْعِزِّ؛ إلاَّ حَیَوه خَالِدَه؛
وَلَیْسَتِ الْحَیَوه مَعَ الذُّلِّ؛ إلاَّ الْمَوْتَ الَّذِی لاَ حَیَوه مَعَهُ.
مرگ در راه عزّت، چیزی نیست؛ مگر زندگانی جاویدان!
و زندگانی با ذلّت؛ چیزی نیست؛ مگر مرگی که هیچ نشانی از زندگی در آن نیست!
هر روز صبح خودم را بیمه ات می کنم آقا!...
صلوات خاصه ات چون نسیمی روحم را نوازش میدهد...
عشقت در ذره ذره جانم زبانه می کشد...
بند بند وجودم تو را میخواهد آقا!...
دستم بگیر آقا! در این دیار آواره ام...
( هرروز صبح، شبکه یک، دقایقی به 8 مانده... )