قصـه نیستم تا بـگــویی نغمه نیستم تا بخـوانی صدا نیستم که بشـنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی...
˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜
خسته ام! خسته از این راه، از این جاده این راه به کجا می رود؟ این جاده راه به کجا دارد؟ کاش می دانستم ته این جاده کجاست؟ نفسم گیر افتاده است در حجم تنم تـَوان پاهایم را از دست داده ام گویی در حصاری گیر افتاده ام اما چه کنم باید بروم... هوا گرم است من عطش دارم تشنه ام تشنۀ جرعه ای آب که گلو تازه کنم اما مانده ام بغض گلویم را چه کنم؟ اشک چشمانم را چه کنم؟ دیگر تاب ندارم چه سخت و ناممکن شده است ادامۀ این راه، ای کاش دستی بود آغوشی بود که مرا در خود میکشید و با خود می برد به سوی نور، به سوی ابد و نمی ماند ردپایی از من.....
آغا قضیه ی این تسبیح چیه؟؟شما ..سمیرا خانم نیز....
هدیه ی مشترک؟؟
پاسخ:
قضیه خاصی نیست عزیزم... این عکس مرتبط با موضوع بودفقط... ولی من و سمیرا جون تو اکثر موارد یه جورایی تلپاتی داریم و بدون خبر هم یه کارهای مشترکی انجام میدیم اینجا.....
درد بی عشقی ز جانم برده طاقت ور نه من داشتم آرام تا آرام جانی داشتم !
پاسخ:
مهدیا... سر عاشق شدنم لطف طبیبانه ی توست... ور نه عشق تو کجا ،این دل بیمار کجا... کاش در نافله ات نام مرا هم ببری... که دعای تو کجا ،عبد گنهکار کجا... اللهم عجل لولیک الفرج
دلم برای یک نفر تنگ است.... نه میدانم نامش چیست...و نه میدانم چه می کند... حتی خبری از رنگ چشم هایش هم ندارم.... رنگ موهایش را نمی دانم.... لبخندش را ...فقط میدانم که باید باشد و نیست
پروفایلتون..........
منظورم اینه که فعال شد بالاخره......