برگــــــ برگــــــِ دفتــر زندگــی مــن

برگــــــ برگــــــِ دفتــر زندگــی مــن

قصـه نیستم تا بـگــویی
نغمه نیستم تا بخـوانی
صدا نیستم که بشـنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...

˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜

خسته ام!
خسته از این راه، از این جاده
این راه به کجا می رود؟
این جاده راه به کجا دارد؟
کاش می دانستم
ته این جاده کجاست؟
نفسم گیر افتاده است در حجم تنم
تـَوان پاهایم را از دست داده ام
گویی در حصاری گیر افتاده ام
اما چه کنم
باید بروم...
هوا گرم است
من عطش دارم
تشنه ام
تشنۀ جرعه ای آب
که گلو تازه کنم
اما مانده ام
بغض گلویم را چه کنم؟
اشک چشمانم را چه کنم؟
دیگر تاب ندارم
چه سخت و ناممکن شده است
ادامۀ این راه،
ای کاش دستی بود
آغوشی بود که مرا در خود میکشید و
با خود می برد
به سوی نور، به سوی ابد
و نمی ماند ردپایی از من.....


˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜

یــا امام عســـگری(ع)

يكشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۱، ۰۵:۵۱ ب.ظ



غزلی سهم تو در این همه دیوان ها نیست؟
جای یک ذرّه غمت در دل انسان ها نیست؟
پنجه ی غربت تو بر دل ما خدشه نزَد
چشم بیدار در این وادیِ وجدان ها نیست
به همین چند خط شعر محال است، محال
که به توصیف کشم، آنچه که این سان ها نیست
ای حسن خَلق، حسن خُلق، به حُسنت سوگند
بی نگاهت خبر از بخشش و احسان ها نیست
سینه ی تنگ من و بار غم عُظمایت؟
قلب ویران مرا طاقت حرمان ها نیست
در «هوی»یی که مشام همه پر از هوس است
عطر اعلای تو را قیمت دکّان ها نیست
گفته بودند که کشتی نجات همه اید
که به سکّان شما، لغزش طوفان ها نیست
پس چه شد، قحطی ابصار ترک خورده ی ما
در مصیبات تو مرطوب ز باران ها نیست؟

شاعر: مجید لشکری



آقا مرا ببخش!!!


۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۱ ، ۱۷:۵۱
تـــ ـارا

...

شنبه, ۳۰ دی ۱۳۹۱، ۰۱:۵۸ ب.ظ

از امروز به بعد هر وقت به گذشته ام نگاه کنم لبخند زده و باخود میگویم:

"هرگز فکر نمیکردم بتوانم از پسش برآیم اما توانستم....

من بر تمام آنهایی که سعی کرده اند مرا از پا در آورند چیره شده ام"



۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۱ ، ۱۳:۵۸
تـــ ـارا

یا امام رئوفم...

شنبه, ۲۳ دی ۱۳۹۱، ۰۱:۴۹ ق.ظ



دل من گم شد اگر پیدا شد بسپارید امانات رضا

واگر از تپش افتاد دلم ببریدش به ملاقات  رضا



- - - - -
نفرین بر آن محرم نامحرم
که زهر جفا را نه در جام تو که در کام ما ریخت
آه! ای خورشید عشق
ای مولای جوان من
چه زود غروب کردی!


شهادت امام رضا (علیه السلام)، امام الرئوف، تسلیت باد.



پی نگاشت: این روزها بیش از هر زمان دیگری دلم هوای حرمت رو داره آقا!

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ دی ۹۱ ، ۰۱:۴۹
تـــ ـارا

آخر صفر چه دلگیر است...

پنجشنبه, ۲۱ دی ۱۳۹۱، ۱۱:۰۶ ب.ظ

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۱ ، ۲۳:۰۶
تـــ ـارا

الهی!...

سه شنبه, ۱۹ دی ۱۳۹۱، ۱۱:۱۲ ب.ظ

الهی!... جامۀ تقوا بر اندام جانم بپوشان،

جرعه ای از عشق، بر کامم بنوشان،

ای خطاپوش ستّار،

ای بخشایندۀ غفّار،

"عقلِ" مرا از چنگ "نفس"، بِرهان که سخت گرفتار است.

"جانِ" مرا درمان کن، که بیمار است.

پناهم ده، که بی پناهم،

راهم ده، که پناهنده به درگاهم، پروردۀ دامن اشک و آهم.*

                                  ~ ~ ~ ~ ~

الهی!... مرا "الهی" بگردان، "الهی" بمیران و "الهی" برانگیز.*



* الهی نامه – جواد محدّثی

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ دی ۹۱ ، ۲۳:۱۲
تـــ ـارا

چهل روز گذشت...

پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۱، ۰۴:۱۰ ب.ظ

یک اربعین گذشته و زینب رسیده است

بالای تربتی که خودش آرمیده است

یا ایها الغریب  سلام ای برادرم

ای یوسفی که گرگ پیرهنت را دریده است

ازشهر شامِ کینه، رسیده مسافرت

پس حق بده که چنین داغدیده است

احساس میکنم که مادرم اینجا نشسته است

در کربلا نسیم مدینه وزیده است

بر نیزه بودی  و به سرم بود سایه ات

با این حساب کسی زینبت را ندیده است

این گل بنفشه های  تن و چهره ی کبود

دارد گواه ، زینبتان داغدیده است

توطعم خیزران و سنگ ها و خواهرت

طعم فراق و غربت و غم را چشیده است

آبی به کف گرفته و رو سوی علقمه

با آه می رود سکینه  و خجلت کشیده است

این دختر شماست  که خواستند کنیزیش ....

لکنت گرفته است و صدایش بریده است

نیزه نشین شد حضرت سقا  و اهلبیت

زخم زبان زهر کس و ناکس شنیده است

***

گفتی رقیه ... گفت نمی آیم عمه جان!

در شام ماند و شهر جدید آفریده است


یاسر مسافر

-----------------------------------------------------------------


> کاش این کلمات امام عشق؛ حسین(علیه السلام) را همه عالم می شنید:

لَیْسَ الْمَوْتُ فِی‌ سَبِیلِ الْعِزِّ؛ إلاَّ حَیَوه خَالِدَه؛

وَلَیْسَتِ الْحَیَوه مَعَ الذُّلِّ؛ إلاَّ الْمَوْتَ الَّذِی‌ لاَ حَیَوه مَعَهُ.


مرگ‌ در راه‌ عزّت‌، چیزی نیست؛ مگر زندگانی‌ جاویدان‌!

و زندگانی‌ با ذلّت‌؛ چیزی نیست؛ مگر مرگی‌ که‌ هیچ نشانی از زندگی در آن نیست!

۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۱ ، ۱۶:۱۰
تـــ ـارا

آقای رئوفم...

دوشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۱، ۰۶:۱۶ ق.ظ


هر روز صبح خودم را بیمه ات می کنم آقا!...

صلوات خاصه ات چون نسیمی روحم را نوازش میدهد...

عشقت در ذره ذره جانم زبانه می کشد...

بند بند وجودم تو را میخواهد آقا!...

دستم بگیر آقا! در این دیار آواره ام...

 

( هرروز صبح، شبکه یک، دقایقی به 8 مانده... )

 

۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۱ ، ۰۶:۱۶
تـــ ـارا

این روزها

چهارشنبه, ۶ دی ۱۳۹۱، ۰۲:۵۲ ق.ظ

کارهای نیمه تمام، مقواهای نبریده، اجراهای ناقص و طرح های پاسپارتو نشده،

شب نخوابی ها، خستگی، استرس، اضطراب....

ژوژمان های پشت سر هم...

حال این روزهای من...


.

.

.

عالمی دارد...

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۱ ، ۰۲:۵۲
تـــ ـارا

یلدایی با عطری دیگر

پنجشنبه, ۳۰ آذر ۱۳۹۱، ۰۸:۰۶ ب.ظ

بزم مارا باز آمد عالم آرایى دگر

کز قدومش بزم ما گردیده سینایى دگر

قرنها بگذشته از موسى و شرح رود نیل

آمده اینک به فتح نیل موسایى دگر


سلام بر تو که نیازمندان را باب الحوائجی.

سلام بر نام معطر و زیبایت، که الهام بخش ِ صبوری ، شکیبایی ، بردباری و حلم است.


  

ولادت امام حلم و شکیبایی باب الحوائج

امام موسی کاظم (ع)

بر شما مبارک





آخر پاییز شد و همه دم میزنند از شمردن جوجه ها!!!!
اما تو بشمار
تعداد دل هایی را که به دست آورده ای....!
بشمار تعداد لبخند هایی که بر لب دوستانت نشانده ای...!
بشمار تعداد اشک هایی که از سر شوق و یا غم ریخته ای...!
فصل زردی بود اما تو چقدر سبز بودی
نگران جوجه ها هم نباش آن ها را بعدا با هم میشماریم
ودر آخر
" امید وارم همه ی لحظه های پایانی پاییزت "
"پر از خش خش آرزو های قشنگ باشد"

یلدا مبارک


~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
امام هفتم ما فرمودند: «هر کس می خواهد قوی ترین مردم باشد، بر خدا تکیه کند».
بیا تا در بلندترین فرصت شبانه از هزار رنگی پاییز به یکرنگی زمستان برسیم...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ آذر ۹۱ ، ۲۰:۰۶
تـــ ـارا

لالایی

يكشنبه, ۲۶ آذر ۱۳۹۱، ۱۰:۳۸ ب.ظ
خداوندا
دنیای آشفته ی درونم را که تنها از نگاه تو پیداست، با لالایی مهربان خود، آرام کن
تا وجود داشتن و بودن را به زیبایی احساس کنم . . .
۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ آذر ۹۱ ، ۲۲:۳۸
تـــ ـارا

روزهای تلخ...

جمعه, ۱۷ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۱۳ ب.ظ
این روزها تلخ می گذرد، دستم می لرزد از توصیفش !

همین بس که:

نفس کشیدنم در این مرگِ تدریجی، مثل خودکشی است،

با تیغِ کُند

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ آذر ۹۱ ، ۱۹:۱۳
تـــ ـارا

گنـــ ـاه

چهارشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۱، ۰۱:۵۵ ق.ظ

خود را اگرچه سخت نگه داری از گناه
گاهی شرایطی است که ناچاری از گناه

هر لحظه ممکن است که با برق یک نگاه
بر دوش تو نهاده شود باری از گناه

گفتم: گناه کردم اگر عاشقت شدم....
گفتی تو هم چه ذهنیتی داری از گناه!

سخت است این که دل بکنم از تو، از خودم
از این نفس کشیدن اجباری، از گناه

بالا گرفته ام سر خود را اگرچه عشق
یک عمر ریخت بر سرم آواری از گناه

دارند پیله های دلم درد میکشند
باید دوباره زاده شوم - عاری از گناه -


زنده یاد نجمه زارع
موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۱ ، ۰۱:۵۵
تـــ ـارا

خطا...

چهارشنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۱، ۱۲:۱۴ ق.ظ

خطا از من است، می دانم.

از من که سالهاست گفته ام “ایاک نعبد"

اما به دیگران هم دلسپرده ام.

از من که سالهاست گفته ام "ایاک نستعین"

اما به دیگران هم تکیه کرده ام.

اما رهایم نکن...


۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ آذر ۹۱ ، ۰۰:۱۴
تـــ ـارا

...

شنبه, ۱۱ آذر ۱۳۹۱، ۱۲:۱۰ ق.ظ

یکی دو روزیست کماکان تماسها و پیامهای تبریک تولد را دریافت می کنم، اما امسال خوب به دلم نمی چسبه این تبریکات،... هنوز دلم عزاداره و غمگین. امسال هفتم آقایم مصادف شده با روز تولدم...

 


زخمی ام التیام می خواهم
التیام از امام می خواهم

السلام وعلیک یا ساقی
من علیک السلام می خواهم

مستی ام را بیا دوچندان کن
جام می پشت جام می خواهم

گاه گاهی کمی جنون دارم
من جنونی مدام می خواهم

...

سیدحمیدرضا برقعی

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۱ آذر ۹۱ ، ۰۰:۱۰
تـــ ـارا

از زبان حضرت زینب(س)

چهارشنبه, ۸ آذر ۱۳۹۱، ۰۲:۲۲ ق.ظ

دلی در خون نشسته دوست داری؟
بگو قلبی شکسته دوست داری؟
تورا ای عشق ! بی سر دوست دارم
مرا با دست بسته دوست داری؟
 

نه تنها تیر و تیغ و سنگ بوده
سر پیراهن تو جنگ بوده
ولی شرمنده زینب دیر فهمید
که انگشتر به دستت تنگ بوده

سیدحمیدرضا برقعی


---------------------------------

> دلم میگیرد وقتی می بینم دیگر از فردای عاشورا خبری نیست، مردم ما دیگه نه حرمت اسراء و بازماندگان عاشورایی رو نگه میدارند و نه حرمت امام بزرگشان را، نه احترام سوم و هفتم امام عزیزمان را...

یادشان می رود چقدر بر سر و سینه کوفتند و گریه کردند...

افسوس.... باز همان آش و همان کاسه....

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۹۱ ، ۰۲:۲۲
تـــ ـارا

رقیه جانم...

سه شنبه, ۷ آذر ۱۳۹۱، ۱۲:۱۵ ق.ظ

 

این صحنه ها را پیش از این یکبار دیدم

من هر چه می بینم به خواب انگار دیدم

شکر خدا اکنون درون تشت هستی

بر روی نی بودی تو را هر بار دیدم

بابا خودت گفتی شبیه مادرم باش

من مثل زهرا مادرت ازار دیدم

یک لحظه یادم رفت اسم من رقیه است

سیلی که خوردم عمه را هم تار دیدم

احساس کردم صورتم آتش گرفته

خود را میان یک در و دیوار دیدم

مجموع درد خارها بر من اثر کرد

من زیر پایم زخم یک مسمار دیدم

(سوغات مکه)توی گوشم بود بردند

کوفه همان را داخل بازار دیدم!


کاظم بهمنی

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۱ ، ۰۰:۱۵
تـــ ـارا

Title-less

يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۱، ۰۷:۳۱ ب.ظ
نمی دانم شام غریبانت را چه کنم؟!...

وقتی دلم را میگذارم کنار دل زینب...



۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۱ ، ۱۹:۳۱
تـــ ـارا

بُـغـــ ـض

يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۱، ۰۳:۰۳ ق.ظ

بغضم تمام نمی شود

وقتی نکاه می کنم بر سرزمین کربلا

بغضم تمام نمی شود

وقتی نگاه می کنم به طفل تشنۀ حسین

بغضم تمام نمی شود

وقتی نگاه می کنم به دست از بدن جدا شده

بغضم تمام نمی شود

وقتی نگاه می کنم به پیکر پر پر شده

بغضم تمام نمی شود

وقتی نگاه می کنم  سرها به روی نیزه هاست

زنها اسیر دشمنند، دلها غرق ماتم است

بغضم که آب می شود

اشکم روان می شود

از این همه جور و ستم

از این همه رنج و ماتم

وقتی به آب می نگرم

دلم کباب می شود

اشکم روان می شود

قلبم پر می کشد

بسوی بین الحرمین


س. ن. موسوی


---------------------------

>  قلبم فشرده است،... دلم بیقرار است امشب، سال به سال بی تاب تر میشوم...

رسول اکرم(ص): إن الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة 



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۱ ، ۰۳:۰۳
تـــ ـارا

تسلیت، آقا!...

يكشنبه, ۵ آذر ۱۳۹۱، ۰۱:۳۰ ق.ظ

دلم هوای حرمت دارد امشب، آقایم! آقای مهربانم! میدانم امشب عزاداری، دلت آتش گرفته، دلت در نینواست و ماتم جدّت را داری، ماتم عمه را، عمو را، طفلان را، در دل داری...

بارگاهت سیه پوش است، زائرانت همه به حرمت پناه آورده اند تا شاید این غم عظیم را در کنارت راحتتر تاب بیاورند...

دلم صحنت را می خواهد، تا مأمنی باشد برای قلب آواره ام، گنبد طلایت را می خواهد، تا خورشید روز عاشورا به یاد بیاورم، سقاخانه ات را می خواهم تا بلکه عطش سینه ام را مرحمی باشد... آقایم، مولایم، لازم است امشب تسلیت گویمت...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۱ ، ۰۱:۳۰
تـــ ـارا

بزن باران

شنبه, ۴ آذر ۱۳۹۱، ۰۴:۵۳ ب.ظ

کاش باران ببارد

تا لبان تشنه را مرحمی باشد

 

وقتی باران می بارد دلم می گیرد، کاش این باران در سرزمین نینوا می بارید تا لبان تشنه حسینیان را سیراب می کرد...



نمی دانم دلم چگونه سالیان سال تاب آورده است، نبودنت را...

دیگر بی تابیم به اوج رسیده... یا حسین!...

خدایا جانم را بگیر دیگر تاب ندارم...

 

 

شرمنده ام که سیرابم و طفلانت تشنه بودند، که نفس می کشم و ...

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۱ ، ۱۶:۵۳
تـــ ـارا