یــا امام عســـگری(ع)
يكشنبه, ۱ بهمن ۱۳۹۱، ۰۵:۵۱ ب.ظ
![](http://avaietara2.persiangig.com/image/1_sh-emam-hasan-askari_20_281_29.jpg)
غزلی سهم تو در این همه دیوان ها نیست؟
جای یک ذرّه غمت در دل انسان ها نیست؟
پنجه ی غربت تو بر دل ما خدشه نزَد
چشم بیدار در این وادیِ وجدان ها نیست
به همین چند خط شعر محال است، محال
که به توصیف کشم، آنچه که این سان ها نیست
ای حسن خَلق، حسن خُلق، به حُسنت سوگند
بی نگاهت خبر از بخشش و احسان ها نیست
سینه ی تنگ من و بار غم عُظمایت؟
قلب ویران مرا طاقت حرمان ها نیست
در «هوی»یی که مشام همه پر از هوس است
عطر اعلای تو را قیمت دکّان ها نیست
گفته بودند که کشتی نجات همه اید
که به سکّان شما، لغزش طوفان ها نیست
پس چه شد، قحطی ابصار ترک خورده ی ما
در مصیبات تو مرطوب ز باران ها نیست؟
شاعر: مجید لشکری
آقا مرا ببخش!!!
۹۱/۱۱/۰۱
فاطمه امشب به سامرّا عزا برپا کند
دیده را یاد امام عســــکری دریا کند
ای خوش آن چشمی که امشب با امام عصر خود
خون دل جاری به رخ در مرگ آن مولا کند...........
سلام، عرض تسلیت و تعزیت دارم به محضر قطب عالم امکان حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و تمام محبین اهل بیت (علیهم السلام) به ویژه شما خواهر خوب و بزرگوار.
اگه اجازه بدید یه خاطره براتون تعریف کنم.........
اون وقتا که دانشجوی مقطع کارشناسی بودم، گاهی وقتا خوابگاه می موندم پیش رفقا. یه همچین روزی یکی از رفقا رو دیدیم که با پیراهن مشکی وارد خوابگاه شد. یکی از دوستان پرسید از بستگانتان کسی مرحوم شده است؟ گفت نه، پدر یکی از رفقا شهید شده! دوباره با تعجب پرسید مگه در باغ شهادت هنوز بازه؟! چه جوری؟ این رفیقت کیه؟! پاسخ داد البته من خودم رو رفیق ایشون می دونم و الا ایشون امثال ما رو به رفاقت قبول نداره!
دیگه گوشهای منم تیز شده بود. در ادامه با حزنی خاص و چشمانی اشک آلود گفت، راستش رو بخواهید سهوا جابجا گفتم، حقیقت اینه که اون بزرگوار منت ما رو هم میکشه اما ما خیلی بی معرفتیم و ازش یادی نمی کنیم!.......
گفتیم حالا بگو پدر این رفیقت چه جوری شهید شده؟ با بغضی که دیگه داشت آزاد میشد گفت همین قدر بگم که حدود 1160 سال پیش شهید شده!
ناخودآگاه چشمم دوید تو تقویم................ اما خیلی زود پرده ای از اشک چشمانم رو ناتوان کرد....................... آره رفقا، خوش به حال اونایی که با معرفتند........