برگــــــ برگــــــِ دفتــر زندگــی مــن

برگــــــ برگــــــِ دفتــر زندگــی مــن

قصـه نیستم تا بـگــویی
نغمه نیستم تا بخـوانی
صدا نیستم که بشـنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...

˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜

خسته ام!
خسته از این راه، از این جاده
این راه به کجا می رود؟
این جاده راه به کجا دارد؟
کاش می دانستم
ته این جاده کجاست؟
نفسم گیر افتاده است در حجم تنم
تـَوان پاهایم را از دست داده ام
گویی در حصاری گیر افتاده ام
اما چه کنم
باید بروم...
هوا گرم است
من عطش دارم
تشنه ام
تشنۀ جرعه ای آب
که گلو تازه کنم
اما مانده ام
بغض گلویم را چه کنم؟
اشک چشمانم را چه کنم؟
دیگر تاب ندارم
چه سخت و ناممکن شده است
ادامۀ این راه،
ای کاش دستی بود
آغوشی بود که مرا در خود میکشید و
با خود می برد
به سوی نور، به سوی ابد
و نمی ماند ردپایی از من.....


˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜

آقای رئوفم...

دوشنبه, ۱۱ دی ۱۳۹۱، ۰۶:۱۶ ق.ظ


هر روز صبح خودم را بیمه ات می کنم آقا!...

صلوات خاصه ات چون نسیمی روحم را نوازش میدهد...

عشقت در ذره ذره جانم زبانه می کشد...

بند بند وجودم تو را میخواهد آقا!...

دستم بگیر آقا! در این دیار آواره ام...

 

( هرروز صبح، شبکه یک، دقایقی به 8 مانده... )

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۱۰/۱۱
تـــ ـارا

نظرات  (۹)

سلام تارا خانم، صبح سرکار عالی بخیر و خوشی.
امان از این بلاگفای شما! مطلبم رو که تایپ کردم و ارسال کردم، حدود ساعت 8 بود. متأسفانه بدخلقی کرد و پاکش کرد. منم قاطی کردم و رفتم سراغ صبحونه...
الان که برگشتم دیدم بی معرفتیه که بی خیال باشم، دوباره تایپش کردم.....
خیلی عجیبه! دفعه اول که می نویسی، یه حس جلوبرنده هست که از قلبت! می جوشه و در وجودت جاری میشه و در نهایت به سرانگشتانت می رسه.....
اما دفعه ی دوم که می خوای همون مطلب رو بنویسی، آدم یه حالی پیدا می کنه! انگار ذهنش می خواد از روی قلبش تقلب کنه! خجالت می کشه و به سختی می تونه فرمان بده..... اما خود آقا کمک می کنه، چون این مطلب مال اونه.......
احسنت! زیبا سروده اید، إنشاءالله صله ی این نغمه سرایی را از وجود نورانی "معین الضعفاء و الفقراء فی یوم الجزاء" و "شمس الشموس و أنیس النفوس" دریافت نمایید.
اتفاقا خیلی از اوقات، من و چند نفر از رفقای همکار، سر سفره ی صبحانه، این ندای آسمانی را به گوش جان می شنویم. حکایتمان می شود حکایت یوسف و زنان مصری!..... ممکن است از فرط غرق شدن در این صوت روحانی، چاقوی پنیر بر لب را به جای نان، بر لبان خود بنشانیم!....... صفای عجیبی دارد.......... صلوات خاصه ی مولا علی بن موسی الرضا علیه السلام.......
خوشا به سعادت شما که هر روز صبح خود را بیمه ی آقا می کنید! ما که از بیمه ی ایران و آسیا و دانا و البرز و ... برای خودروهایمان خیر زیادی ندیدیم، چه برسد به بیمه ی خودمان!.......


پاسخ:
سلام و صبحتان بخیر، البته شبتان بخیر چون شب است و من کامنتتان را می خوانم
بلاگفای ما؟؟؟؟؟ صاحبش کس دیگری است و ما هیچ کاره ایم...
بله بلاگفا معمولا اینگونه است و ما عادت داریم به این بدقلقی هایش، من که معمولا بعد از تایپ کامنتهایم و قبل از ثبت یک کپی از نوشته هایم میگیرم که اگر پاکش کرد با خیالی آسوده با یک paste ساده همه نوشته ام را دوباره داشته باشم.
حق با شماست برای بار دوم مطلب قبلی را نوشتن سخت است و هرچه کنی مثل اولی نمیشود...
روح را جلا می دهد نوای صلوات خاصه ی مولا علی بن موسی الرضا علیه السلام.......
بیمه آقا، بیمه ایست ماندگار و بی پیش پرداخت و قسط و .... و سودی دارد بی مانند
زهی سعادت شما که خودتان را جای مطمئنی بیمه می کنید، فقط افسوس که ما (خودم رو میگم) خیلی خوش قول و متعهد به قراردادمان نیستیم!.... آقا ما رو قسطی بیمه میکنه! آخه وسعمون نمی رسه! می فرمایند قبلا هر جا بیمه بودی مهم نیست، به تعهداتت عمل کردی یا نکردی، مهم نیست! ........ از این به بعد بیمه ی منی!....... امضای بیمه نامه ات رو هم خودم از طرف خدا زدم!...... دیگه چی می خوای؟!..... اصلا بازدیدت هم نمی کنم!.... هرجوری هستی باش!.... حتی اسقاطی!...... ماییم که ارزش واقعی رو می دونیم!.............................. ما در جواب ایشان چکار کردیم؟؟؟!.................
حق بیمه مون رو به موقع نمی دهیم!....... معروف و منکرمون قروقاطی شده!............ امان از لغزش ها و تصادف ها و صافکاری ها!......... دیگه بدون رنگ و با رنگش هم برامون فرقی نمی کنه!................. حتی حاضریم بخش هایی از بدنه مون رو تعویض کنیم!.............. برامون مهم نیست که از قیمت واقعی می افتیم!...... فقط می خواهیم در ظاهرمان نقصی به چشم دیگران نیاید!...............
از شما شرمنده ام تارا خانم!.......... من به آقا نمیگم دستمو بگیره!!!............ می دونی چرا؟!........... میگم برات...........
آخه خیلی وقته که دست آقا و اجدادش به سمت ما دراز شده!.......... حداقل از ظهر عاشورا که جد مظلومشان به نیزه ی غریبی تکیه زدند و ندای " هل من ناصر ینصرنی " سر دادند. این ندا فقط خطاب به حاضرین لشگر دشمن نبود............. بلکه به نظرم خطاب به انسان های همه ی دوران هاست!.............. این ماییم که باید این دست های بزرگوار را بگیریم.............
خدا کند از خواب غفلت بیدار شویم و این کار را بکنیم..................... قبل از اینکه گوشمان را بگیرند!.........................
از مطلبتان استفاده بردم بانو......................... نوکر آقاییم و کوچیک شما.................... بدرود.


پاسخ:
پاسختان در قالب کامنتی دیگر

البته باید ببخشید که با تاخیر جواب میدهم...
سلام

آمده ام، آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ درماندگان
دور مران از در و راهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اذن به یک لحظه نگاهم بده

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی(ع)



حال دلمان آسمانی شد، حال و هوایتان ملکوتی

در پناه حق...


پاسخ:
سلام

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا المرتضی(ع)


هشت گل آسمانی به نیت همیشگی مان تقدیم به شما...


همواره در پناه مهر آقای مهربانی باشید

یاحق
گاهی دلـــــم یک جای دِنج میخواهد ...

جایی شبیه رواقهایِ حرمت ...

بنشینم و زُل بزنم ب گنبدت

من باشم و بغضهایِ نشکسته

تو باشی و آرامش ِ دلــــم ...

دریاب مــــرا یا امام رئوفــــ ...


پاسخ:


سلام حیران جان

خیلی زیبا بود... دلم پرکشید...


در پناهش....
یاحق
سلام
منم میبینم خیلی خیلی دوست دارم.
ولی
نمیدونم چرا قسمت نمیشه
ایشالا با هم بریم




پاسخ:
سلام
انشالله خدا قسمتت کند
انشالله با هم...
در پناه آقا

یاحق
با سلام و عرض تسلیت
متاسفانه امروز صبح خبردار شدم که یکی دیگه از مشعل های هدایت آدم ها، خصوصا ما تهرونی ها، چند قدم مانده به اربعین حسینی، به مصباح الهدی پیوستند و در جوار حضرت حق و اهل بیت (ع)، به آرامش ابدی رسیدند... آیت الله مجتبی تهرانی.
ضمن عرض تسلیت خدمت شما و میهمانان محترم وبلاگتان، امیدوارم کبریت کوچک وجود ما هم بتونه آتشی رو که از عشق سالار شهیدان و از سینه و سیره ی این مشعل های هدایت به امانت گرفته، به سرمنزل مقصود برسونه و به دود کردن نیافته!
راستی که آقا مجتبی چه خوب خودش رو بیمه کرده بود پیش امام رضا (ع) و چه خوب به تعهداتش عمل کرد............ یادش گرامی و راهش پر رهرو باد، انشاءالله.


پاسخ:
سلام
عرض تسلیت...
به راستی که وجود این عالمان نعمتی آسمانی ست که ما قدر نمیدانیم تا از حضورشان بیشتر مستفیض شویم

روحشان در جوار ائمه شاد باد... و یادشان گرامی

خوشا به سعادتشان
سلام
پناه دلت باشد حضرت آفتاب!
تنفس در هوای جانفزای بهشت نصیبت...
در پناهش...


پاسخ:
سلام
به همچنین....
۱۳ دی ۹۱ ، ۲۰:۲۰ شیشه ی عطر
اربعین که می آید، باید از زینب گفت؛ از حاصل زخم ها و نمازهای نشسته ای که هنوز او را به یاد دارند. اربعین می آید ؛ اما تلاوت زیبایی را تنها در چشمان زینب علیهاالسلام باید جست. اربعین می شکفد و نام زینب گل می کند. زینب از آن چه یزیدیان شرم زده هراس داشتند هم بالاتر بود. زینب علیهاالسلام ، با خطبه ای از غربت در میان هلهله زنان شام، گل گریه کاشت ...
فرا رسیدن اربعین حسینی تسلیت باد ...


پاسخ:
سلام

ای به دل بسته ، قدری آهسته / کن مدارا با ، زینب خسته ...

بر شما هم تسلیت...
۱۴ دی ۹۱ ، ۱۷:۴۶ پاسخ تـــ ـارا به مشتاق
بیمه آقا بی منّت است...
فقط کافیه خودت را بسپاری به او، خودت را از هرچه غیر رها کنی... اونوقته که از همه چی مطمئنی و میدونی آقا خودش مراقبته حمایتش را در طول روز حس میکنی، دلت قرصه....
واقعا درست میگویید ماخیلی بدیم، در ازای خوبیها بدی میکنیم، به خودمان بدی میکنیم و چون ایشان ما رو دوست میدارند دلشان میگیرد ازبدیهای ما به خود،با لغزشهایمان، گناه هایمان و ... دل آقایمان را میشکنیم...
باید قدرشان را بدانیم... ، که نمی دانیم...
آری این ماییم که دستان گرم و پرمهرشان را رها میکنیم، واقعا باید از این خواب غفلت ها بیدار شویم، هوشیار باشیم....
ما خیلی در قبال این بزرگواران کوتاهی کردیم از عاشورا، از قبل از آن از بی مهری ها بی مولایمان علی(ع)، از بی حرمتی ها به پیامبر عظیم الشأنمان، آری ما انسانها همه بدیم و ناشکر به نعمتها...
شما بزرگوارید... این را نگویید لطفا

همواره در پناه ائمه باشید

یاحق

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی