غرق مستی سحر
وقت سحر است خیز ای مایه ناز
نرمک نرمک باده خور و چنگ نواز*
سحر بعد از شب قدر، بعد از دعا و استغفار،
می چسبد سبکی و آرامشش،
گویی خالی از هر سنگینی گناهی،
تولدی دوباره ...
به خود قول میدهی این تازگی و سبکی را هر طور شده حفظ کنی
قول میدهی گناهان گذشته را دیگر تکرار نکنی و...
خدا کند یادمان نرود... و مثل سالهای پیش بعداز ماه رمضان همه این ساعات و لحظات ملکوتی را فراموش نکنیم...
.
.
.
این سحرم به یادماندنی ترین سحر شش سال اخیرم بود
چون تو بودی... آمدی و نشستی... و من خیره در نگاهت، هوایی که نفس کشیدی را نفس کشیدم، و غرق مستی این سحر زیبای فراموش ناشدنی، خدا را شکر گفتم و در دل آرزو کردم تکرار سحرهای سالهای دور را...
سحرهای با تو را.... چقدر دوست میداشتم...
* خیام