قصـه نیستم تا بـگــویی نغمه نیستم تا بخـوانی صدا نیستم که بشـنوی یا چیزی چنان که ببینی یا چیزی چنان که بدانی...
˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜
خسته ام! خسته از این راه، از این جاده این راه به کجا می رود؟ این جاده راه به کجا دارد؟ کاش می دانستم ته این جاده کجاست؟ نفسم گیر افتاده است در حجم تنم تـَوان پاهایم را از دست داده ام گویی در حصاری گیر افتاده ام اما چه کنم باید بروم... هوا گرم است من عطش دارم تشنه ام تشنۀ جرعه ای آب که گلو تازه کنم اما مانده ام بغض گلویم را چه کنم؟ اشک چشمانم را چه کنم؟ دیگر تاب ندارم چه سخت و ناممکن شده است ادامۀ این راه، ای کاش دستی بود آغوشی بود که مرا در خود میکشید و با خود می برد به سوی نور، به سوی ابد و نمی ماند ردپایی از من.....
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم سلام سایت قشنگی داری به ما هم سر بزن نظریادت نره برای تبادل لینک هم امادم خاکیان افلاکی اسم وب هس موفق باشی http://abi021.blogfa.com
پاسخ:
اللهم صل علی محمدوآل محمدوعجل فرجهم سلام ممنون با افتخار لینک شدید پاینده باشید
سلام و بوسه ای دیگر بر چشمان کم سویت......... به یاد اولین دیدارمان که رعد واژگان پر از احساس "عزیزم" را بر لبانت و برق شوق و باران اشک های شکرت را در نگاهت دیدم........ و بوسه ای دیگر بر زبانت........ که نخستین ابیات الهی را در گوش هایم زمزمه کردی..... و...... باران بوسه ها نثارت خدانگهدارتان
این دستها بوسیدنیست!
این بوسه ها قیمتیست!
این موجود دوست داشتنیست...
سایشون مستدام...
در پناهش...