انگور بهشتی
ای محو شکوه تو خداوند سراپا
ای جان جوان مرد به دامان تو دستم
من نیز جوانم، ولی افتاده ام از پا
آتش بزن آتش به دلم، کار دلم را
ای عشق مینداز از امروز به فردا
آتش بزن آتش به دلم ای پسر عشق
یعنی که مکن با دل من هیچ مدارا
با آمدنت قاعده ی عشق به هم خورد
لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا
تا چشم گشودی به جهان ساقی ما گفت:
"المنته لله که در میکده شد وا"
ابروی تو پیوسته به هم خوف و رجا را
چشمان تو کانون تولّا و تبرا
ای منطق رفتار تو چون خلق محمّد
معراج برای تو مهیاست، بفرما!
این پرده ای از شور عراقی و حجازی ست
پیراهن تو چنگ و جهان دست زلیخا
لب تشنه ی لب های تو لب های شراب ست
لب وا کن و انگور بخواه از لب بابا
دل مانده که لب های تو انگور بهشتی ست
یا شیرخدا روی لبت کاشته خرما
عالم همه مبهوت تماشای حسین ست
هر چند حسین ست تو را محو تماشا
"چون چشم تو دل می برد از گوشه نشینان"
شد گوشه ی شش گوشه برای تو مهیّا
از گوشه ی شش گوشه دلم با تو سفر کرد
ناگاه در آورد سر از گنبد خضرا
مجنون علی شد همه ی شهر ولی من
مجنون علی اکبر لیلام به مولا
سید حمیدرضا برقعی
---------------------------------
> دیوانه ای راگفتند: چه خواهی ازخدای خویش؟
گفت: عقل سالم خواهم تا برای عشقم دوباره دیوانه شوم . .
دیوانه توأم حسین جان
> تنها یک تن را اباعبدالله دفن کرد... پیکر علی اصغر 6ماهه اش..
چو می کنم قبر تو، جانم می آید به لب.. . .
ترسم از آنکه رد شود از روی تو یک مرکب.. . .
یا حسین
وب خوشملی دالی...