محـــرّم
پیچیده دراین دشت عجب بوی عجیبی
بوی خوشی از نافه ی آهوی نجیبی
یا قافله ای رد شده بارش همه گلبرگجامانده از آن قافله عطر گل سیبی
یک شمه شمیم خوش فردوس ..نه پس چیستپس چیست عجب بوی خداوند فریبی
کی لایق بوی خوشی از کوی بهشت استجانی که ازاین عطر نبرده است نصیبی
این گل گل صدبرگ نه هفتاد و دو برگ استلب تشنه و تنهاست چه مضمون غریبی
با خط چلیپای پرازخون بنویسیدرفته است مسیحایی بالای صلیبی
پیران همه رفتند جوانان همه رفتندجز تشنگی انگار نمانده است حبیبی
گاهی سر نی بود و زمانی ته گودالطی کرد گل من چه فرازی چه نشیبی...
سعید بیابانکی
فانوس اشک هایتان را روشن کنید، ماه غریبی شهید نینواست.
--------------------------------------------------------
> امام حسین(ع) بیشتر از آب تشنه ی لبیک بود اما افسوس که به جای افکارش زخمهای تنش را نشانمان دادند و بزرگترین دردش را بی آبی نامیدند (دکتر شریعتی)
> فدای صداقت اون بیسوادی که وقتی ازش پرسیدند عشق چند حرفه؟ گفت چهار حرفه! همه بهش خندیدند. امازیر لب زمزمه میکرد حسین حسین حسین.....
تسلیت باد ایام عزاداری سالار عشق
نسیمی آشنا از سوی گیسوی تو می آید
نفس هایم گواهی می دهد بوی تو می آید
شکوه تو زمین را با قیامت آشنا کرده
و رقص باد با گیسوی تو محشر به پا کرده
زمین را غرق در خون خدا کردی خبر داری؟
تو اسرار خدا را بر ملا کردی خبر داری-
جهان را زیر و رو کرده است گیسوی پریشانت
از این عالم چه می خواهی همه عالم به قربانت
مرا از فیض رستاخیز چشمانت مکن محروم
جهان را جان بده، پلکی بزن، یا حی یا قیوم
خبر دارم که سر از دیر نصرانی در آوردی
و عیسی را به آیین مسلمانی در آوردی
خبر دارم چه راهی را بر اوج نیزه طی کردی
از آن وقتی که اسب شوق را مردانه هی کردی
تو می رفتی و می دیدم که چشمم تیره شد کم کم
به صحرایی سراسر از تو خالی خیره شد کم کم
تو را تا لحظه ی آخر نگاه من صدا می زد
چراغی شعله شعله زیر باران دست و پا می زد...
شعر از سید حمیدرضا برقعی
هنگامه عشق بازیت یاد آر کسیکه تو را از یاد نخواهد برد...
التماس دعا...
یا حق...