برگــــــ برگــــــِ دفتــر زندگــی مــن

برگــــــ برگــــــِ دفتــر زندگــی مــن

قصـه نیستم تا بـگــویی
نغمه نیستم تا بخـوانی
صدا نیستم که بشـنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...

˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜

خسته ام!
خسته از این راه، از این جاده
این راه به کجا می رود؟
این جاده راه به کجا دارد؟
کاش می دانستم
ته این جاده کجاست؟
نفسم گیر افتاده است در حجم تنم
تـَوان پاهایم را از دست داده ام
گویی در حصاری گیر افتاده ام
اما چه کنم
باید بروم...
هوا گرم است
من عطش دارم
تشنه ام
تشنۀ جرعه ای آب
که گلو تازه کنم
اما مانده ام
بغض گلویم را چه کنم؟
اشک چشمانم را چه کنم؟
دیگر تاب ندارم
چه سخت و ناممکن شده است
ادامۀ این راه،
ای کاش دستی بود
آغوشی بود که مرا در خود میکشید و
با خود می برد
به سوی نور، به سوی ابد
و نمی ماند ردپایی از من.....


˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜

دلم میگیرد...

شنبه, ۸ مهر ۱۳۹۱، ۰۱:۱۰ ق.ظ

این روزها وقتی  به وبلاگ دوستان سر میزنم، دلم میگیرد... نمیدانم چه شده که هر روز شاهد خاموش شدن چراغ خانه دوستان مجازیم هستم|، که هرکدامشان برایم عزیزند، ... دلم میگیرد وقتی می آیم و میبینم یکی یکی عزم رفتن کرده اند، آنهایی که عادت کرده ام بهشان، آنهایی که سرایشان مأمن تنهاییم بود و آرامش بخش وجودم، وقتی میخواندمشان غمهایم را فراموش میکردم و با غمشان غمگین و با شادیشان شاد میشدم... حال می آیم و میبینم که نیستند... برخی شان هیچ نشانی از خود نمیگذارند و این بیشتر غمگینم میکند... دلتنگشان میشوم... حس از دست دادنشان تلخ است.

نمیدانم چه بگویم جز اینکه فقط آرزوی سلامتی و شادکامی برایشان داشته باشم... حالا هر کجا هستند...

و اما این آخری که دیشب بود، بیش از همه مرا ناراحت کرد، خودش میداند که بار و بُنه ام را بخاطر وجود نازنینش اینجا پهن کردم... و به یُمن وجود عزیزش بود که با بقیه دوستان مجازیم آشنا شدم... اما گویا اینگونه آرام تر است و شاید اینگونه به صلاحش باشد... پس باید سکوت کنم... و گلایه نکنم...

کم کم دارم به جایی میرسم که دیگر حالی برایم نیست، که بیایم و جای خالیشان را ببینم...

شاید من هم روزی رفتم...

بودن و ساکن ماندن خوب نیست...

- - - - - - - - - - - - - - - -


- فقط دلگرم اینم که هستی در لحظه لحظه هایم، حال می خواهی فقط اینجا نباشی...

- وقتی میدانم خودت ناراحتی و مشکلات کاری امانت نمیدهد اما بازهم بیادمی و نگرانمی، دلم خوش میشود که کسی هست که در میان دغدغه هایش جا دارم... ممنونم ازت...

- کاش میشد برخی خاطره ها را کامل از ضمیرم پاک کنم...

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۷/۰۸
تـــ ـارا

نظرات  (۱۱)

۰۸ مهر ۹۱ ، ۰۱:۵۷ رُزا جـ ـ ـــــ ـ ـون
سلام عزیزم
شاید من هم روزی بروم......
من هم خیلی دلم میگیرد وقتی میبینم چراغ خانه ی دوستان مجازی ام خاموش میشود.
منتظرم تا برگردد

پاسخ:
سلام :(
سلام
حرف دلم رو زدین!
راستش منم بساط رفتن چیدم..اما پام سست شد!
پست اخیرم قبل خوندن وبتون گذاشتم!
همیشه از خدا خیر و خوبی خواستم برای اونایی که حقیقتی بالاتر از مجاز رو با خودشون به این سرا آوردن!
امیدوارم شما عزم رفتن نکنید!
اما بازم هرچه صلاحه!
در پناه حق...

پاسخ:
سلام
خوبه که حداقل شما منصرف شدین...
منهم برای شما و دیگر دوستانم که لحظه های مجازیم و تنهاییم را بخوبی پر میکنند آرزوی خیر و خوبی و سعادت و سلامت را دارم...
فعلا هستم تا ببینم خدا چه خواهد...
در پناه حق باشید...
سلام تارای مهربانم
هنوزم میرم و بعضی صفحه ها رو باز میکنم و وقتی باBlog not found روبرو میشم سرم تیر میکشه...
هر جا هستند دلشان گرم بیاد خدا، لبشان خندان...

اما بابت همه مهربونیهای تو عزیزم هیچ ندارم. دستم خالیست...
دیگر نباید می بودم.
حیف ک نمیشه خیلی حرفا رو زد!
حیف...

پاسخ:
سلام سمیرای نازنینم
واقعا حس بدیه... وصف ناشدنیه این حس.... و چقدر من از اون صفحه بی روح متنفرم...
آمـــیــــــــــن......

و اما من در برابر مهربونی تو هرچه کنم کمه...
میدونم... برای همین سکوت اختیار میکنم ............
ممنونم که حذفش نکردی ...
خوبه خــــــــــــــــوبه چه حرفا ...


پاسخ:
سلام حیران جان
خوشحالم که برگشتی...
۰۹ مهر ۹۱ ، ۱۷:۴۹ شیشه ی عطر
به حال و روز امروزش نگاه نکن،
روزی برای خودش
دریایی بوده این کویر...!

سلام تارا خانوم
ممنونم که همیشه محبت میکنید
براتون بهترین ها رو آرزو دارم

پاسخ:

سلام
خواهش میکنم
شما هم به من همیشه لطف دارید
لحظه هاتان همراه با عطر یاد خدا
ـہ نمـےدآنـے !

هیچکس نمـےدآند. . .

پشت این چهره ی آرام

در دلم چـہ مـےگذرد...

نمـےدآنـے!

کسی نمـےدآند. . .

این آرامش ِ ظاهــر و این دل ِ نـا آرام ،

چقدر خستـہ ام مـےکند

سلام عزیزم نگران نباش من هستم.

چه اعتماد به نفسی والا.

رفتن من واسه یه مزاحم بود دوسه روز انتقال دادم

تا اون دیگه نیاد بعدش برش گردوندم.


پاسخ:
سلام گلم
خوبه که هستی...
۱۰ مهر ۹۱ ، ۱۳:۳۴ رُزا جـ ـ ـــــ ـ ـون
سلام عزیزم.مرسی ممنون.
تو چطوری عزیزم؟خوش میگذره؟چ میکنی با درس و مشق؟؟؟


پاسخ:

سلام گلم
منم بد نیستم... خوبه.... میسازیم
سلام
وای نه
خواهش میکنم شما دیگه نه
چحوری دلتون میاد که برین
دنیا دنیا دلتنگتونم
دنیا دنیا میبوسمتون

پاسخ:
سلام گل نرگس
نه عزیزم فعلا هستم...
منم یه عالمه دلم تنگه... هفته ای یکبار میدیدمت که اونم دیگه نیست
منم یه عالمه میبوسمت عزیزم
برخی خاطرات زیبا و ماندنی هستن
برخی حس خوبی داره یاداوریشون
با اینهمه خواننده دلتون میاد




پاسخ:
خاطره های اینجا و دوستان اینجا که برام خیلی ارزشمنده.. حاضر نیستم به هیچ قیمتی از دستشون بدم
ولی بعضی خاطرات لازمه که از ذهن پاک بشه تا بتونیم بهتر ادامه بدیم...
آهاااااااااااااااااااااااااااااااااااااای من که نرفتم...

همینجام فقط سرم شلوغه. یه وقت نری دلم میگیره.

پاسخ:
همواره برقرار باشید...
نه عزیزم فعلا هستم تا وقتی که خدا خواهد....
سلام تارا خانم
من که به وب شما سر میزنم البته گاهی وقتی!!!چون خیلی مشغله دارم ...
ولی دوستان فضای مجازی رو هم فراموش نکردم
یا حق موفق باشید


ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی