دل گویه
چهارشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۱، ۱۰:۲۸ ب.ظ
حرمت...
وقتی حرمت می شکنند...
وقتی حرمت را نگه نمی دارند، دلم می گیرد...
آتش میگیرم از این بی حرمتی ها...
پیامبرم!... حکایت تازه ای نیست حرمت شکستنت...
برایت تازگی ندارد، چه ناملایماتی کشیدی در طول زندگانی ات. چه کشیدی از دست این نامردمان...
حال که سالیان سال می گذرد، هنوز بیکار نمی نشینند این کافران، این کوردلان فکر می کنند اینگونه کوچکت داشته اند، اما... زهی خیال باطل... نمی دانند که بزرگتر می شوی، ارزشت، قُربت، شأنت به عرش می رود...و عاشقانت را شیفته تر از پیش می کنند...
با این حال چقدر دلمان می سوزد، چقدر دلمان می گیرد از این حماقتشان،
چه زخمی بر دل عاشقانت سر باز می کند...
۹۱/۰۶/۲۹
هرگز حرمت آسمان را نمی شود شکست!
حقارت خودشان ثبت می شود در برگ برگ تاریخ!
نفرین بر آنکه تیغ توهین بر ارزش هایمان برکشید، بی خبر از آنجا که جان را سپر اعتقادمان می کنیم!
ارزشمند است که از ارزشها می نویسید
زنده باشید
در پناه حق...