Title-less
دیدیکه رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم
دیدیکه رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم
دیدیکه من با این دل بیآرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی بر زلف او عاشق شدم عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من غافل شود از یاد من قدرم نداند
فریاد اگر ازکوی خود وز رشته گیسوی خود بازم رهاند
دیدیکه رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم
....................
دیدیکه من با این دل بیآرزو عاشق شدم
با آن همه آزادگی بر زلف او عاشق شدم عاشق شدم
ای وای اگر صیاد من غافل شود از یاد من قدرم نداند
فریاد اگر ازکوی خود وز رشته گیسوی خود بازم رهاند
دیدیکه رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم
....................
درپیش بیدردان چرا فریاد بیحاصلکنم
گرشکوهای دارم ز دل با یار صاحبدلکنم
وای به دردی که درمان ندارد فتادم به راهیکه پایان ندارد
....................
ازگلشنیدم بویاومستانهرفتم سویاو تاچون غبارکویاودرکویجانمنزلکنم
وای به دردی که درمان ندارد فتادم به راهیکه پایان ندارد
دیدیکه رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم
دیدیکه درگرداب غم از فتنه گردون رهی
افتادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم
افتادم و سرگشته چون امواج دریا شد دلم
دیدیکه رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم
دیدیکه رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم
شاعر: رهی معیری
پی نگاشت: امروز با شنیدن این ترانه بی اختیار اشک تو چشام حلقه زد...
کجاست؟
ای آسمان بزرگ
در زیر بالهای خسته ام
چقدر کوچک بودی تو.
زنده یاد حسین پناهی