باز امشب عشق تنها میشود...
زخم سهم فرق مولا میشود...
آفتاب عشق گاگون میشود...
سینه سجاد پر خون میشود...
پشت نخل آرزو خم میشود...
داغ صورت سهم آدم میشود...
جاده می ماند غریب و بی سوار...
ذوالفقار عدل میگیرد غبار...
گفتم: هر رمضان ،که می آید، میگید ، دریای رحمته ، خواب وبیداریش عبادته، فرشته ها گروه گروه بین زمین و اسمون دررفت و امدن، شبای قدر که میشه ، زمین آماجِ نزول فرشته ها وملائکه است ،کو؟؟ پس چرا چشمای من نمیبینه ؟ چرا حس نمیکنم ؟؟
لبخند زد...
گفتم بایدم بخندی! سر کاریم دیگه، نه ؟؟
دستشو گذاشت رو دستش و باز لبخند زد...
نگاهش، مثل نگاه یه آدم بزرگ بود به یه بچه نق نقو، لجم گرفت ...گفتم: پس کو.... چرا من فرشته های شب قدرو ندیدم؟! چرا از ماه رمضان جز گرسنگی و تشنگی و سحرهای چرب وچیلی و افطارهای لذیذ ندیدم ؟؟ چرا ...
گفت: یه بطری شیشه ای، اگه دربش، محکم پلمپ بشه، بندازیش تو دریا! تو اقیانوس! سهمش از اقیانوس و دریا چیه؟ جز انعکاس تصویر دریا ؟ شاید یه قطره، بعد سالها غلط خوردن تو آب، نصیبش بشه، شایدم همونم نشه....
برادر! ما روحمونو، تو این بطری دنیا اسیر کردیم... درشو هم، محکم با نفس پرستی ودنیاپرستی و شهوت پرستی و دنیا طلبی و غرور و تکبر و حسد و... گذاشتیم ....این روح را اگه تو دریای روزه داری.... اقیانوس شب قدر.... هفت دریای رمضان هم بیندازند.....، سهمش از همه این معارف الهی و بشری، بعد یه عمر شیعه بودن ... چیه؟ هنر کنیم، انعکاس ماه رمضان و یک قطره کوچیک از این ماه ، را با خودمون از این دنیا ببریم...یا نبریم ...گفت...گفت...و گفت
گفتم: هوم...!
گفت: بشکن و بچش....همین
رفت.... و (من) رو با خودش، برا همیشه برد .....حالا سالهاست، به این بطری دنیا سنگ و لگد می زنم ... تا بشکنه... هر چی سنم بالاتر میره ...اون محکمتر و من بی دست و پاتر میشم ... یعنی می شکنه تا بچشم ...خدا؟
همینطوره.....
اومدیم از دنیا دل بکنیم اما دعاهامون همش دنیایی هستن...
یاعلی(ع)