برگــــــ برگــــــِ دفتــر زندگــی مــن

برگــــــ برگــــــِ دفتــر زندگــی مــن

قصـه نیستم تا بـگــویی
نغمه نیستم تا بخـوانی
صدا نیستم که بشـنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...

˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜

خسته ام!
خسته از این راه، از این جاده
این راه به کجا می رود؟
این جاده راه به کجا دارد؟
کاش می دانستم
ته این جاده کجاست؟
نفسم گیر افتاده است در حجم تنم
تـَوان پاهایم را از دست داده ام
گویی در حصاری گیر افتاده ام
اما چه کنم
باید بروم...
هوا گرم است
من عطش دارم
تشنه ام
تشنۀ جرعه ای آب
که گلو تازه کنم
اما مانده ام
بغض گلویم را چه کنم؟
اشک چشمانم را چه کنم؟
دیگر تاب ندارم
چه سخت و ناممکن شده است
ادامۀ این راه،
ای کاش دستی بود
آغوشی بود که مرا در خود میکشید و
با خود می برد
به سوی نور، به سوی ابد
و نمی ماند ردپایی از من.....


˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜

زمـــزمـــه

چهارشنبه, ۱۱ مرداد ۱۳۹۱، ۰۲:۰۳ ق.ظ

 

کودک زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن. و یک چکاوک در مرغزار نغمه سر داد. کودک نشنید.

او فریاد کشید: خدایا! با من حرف بزن صدای رعد و برق آمد. اما کودک گوش نکرد.

او به دور و برش نگاه کرد و گفت: خدایا! بگذار تو را ببینم ستاره ای درخشید. اما کودک ندید.

او فریاد کشید: خدایا! معجزه کن نوزادی چشم به جهان گشود. اما کودک نفهمید.

او از سر ناامیدی گریه سر داد و گفت: خدایا به من دست بزن. بگذار بدانم کجایی.

خدا پایین آمد و بر سر کودک دست کشید. اما کودک دنبال یک پروانه کرد.

او هیچ درنیافت و از آنجا دور شد...

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۵/۱۱
تـــ ـارا

نظرات  (۱۲)

سلام تارا خانم .وقت شما به خیر باشه انشاالله
خیلی زیباست.....وبتون پا برجا
محتاج دعای خیر شما
داره دعاهای شما جواب می دهد...............

پاسخ:
سلام
وقت بخیر
ممنون
انشالله حاجت روا باشید... خداروشکر
این روزها کسی از ثابتش استفاده نمیکند ..!

همه اعتباری می خواهند و قابل تعویض!

همراه را عرض میکنم ...


سلام آپم سر بزن


پاسخ:
سلام
در اسرع وقت میام......
۱۱ مرداد ۹۱ ، ۲۲:۱۰ رُزا جووونی
بسیار بسیار زیبا


پاسخ:
ممنون عزیزم
سلااااااام
واقعا خیلی نشانها از خدا هست فقط چشمی میخواهد برای دیدن

پاسخ:
واقعا..... خدایا چشم بینا به ما عطا کن...
و ما گاهی چه ناجوانمردانه برای خدا همان کودک نامهربان میشویم...

با یک فنجان خبر داغ چطورید؟؟

پاسخ:
فنجان خبرتون خیییییییلی چسبید....
با افتخار تمام تارا جان..ا
اجازه ی مام دست شماست

قشنگیش این بود که اولش نگران شی تا هیجان انگیزتر بشه

فنجون خبر هم نوش جووووووونت

پاسخ:
ممنونم از لطفت سیّدۀ عزیزم

خیلی قشنگ نوشته بودی....

امیدوارم همیشه از این فنجونای خبر داشته باشی
پروفایلتونو الان دیدم...

تبریک بابت آذری بونتون


پاسخ:
واااااای خوشحالم
۱۳ مرداد ۹۱ ، ۱۲:۱۲ بهانه بودن
این‏جا خانه فاطمه است. این‏جا ملکوت عطر سیب است. امشب کائنات در هوای سیب شناورند، حالا هر کس یک جرعه از این عطر آسمانی می‏ خواهد؛ هرکس می‏ خواهد کفش‏ های نسیم را بپوشد و یک سبد سلام و صلوات با خودش بیاورد.امشب شبِ نزول عطر سیب و بالِ فرشته است.

همه می‏دانند، قدر امشب کم از شب قدر نیست. امشب در خانه فاطمه علیه السلام کودکی به دنیا می‏ آید؛ کودکی که آمدنش، آسمان را به زمین می ‏آورد.

میلاد کریم سبز پوش آل فاطمه، تنهاترین سردار لشکر حیدر و غریب شهر پیامبر تهنیت باد.

پاسخ:
منم میلاد کریم اهل بیت را به شما تبریک می گم....
آذری نیستم اما ..
آذری بودن یه افتخاره..قدرشو بدون...

۱۳ مرداد ۹۱ ، ۱۷:۰۶ ستاره خوشبختی
لطف داری تارا جان

پاسخ:
خواهش میکنم عزیزم
مثل آن مسجد بین راهی تنهایم

هر کس هم که می آید ، مسافر است

می شکند هم نمازش را ، هم دلم را

و می رود ...

پاسخ:
بگذار بشکنند و بروند....
دِلَمــ بَهـ ـانہ اَتــــ رـا میگ ـرَد

چِقَدر اِمروز حِس مےکُنَمــ نَبودَنَتــــ رآ !!!

صِدایَتــــ دَر گوشَمــ مےپیچَد

و مَن بےاِختیار مےگویَمــ:

ج ـانَمــ؟مَ ـرا صِدا کَردے؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی