برگــــــ برگــــــِ دفتــر زندگــی مــن

برگــــــ برگــــــِ دفتــر زندگــی مــن

قصـه نیستم تا بـگــویی
نغمه نیستم تا بخـوانی
صدا نیستم که بشـنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی...

˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜

خسته ام!
خسته از این راه، از این جاده
این راه به کجا می رود؟
این جاده راه به کجا دارد؟
کاش می دانستم
ته این جاده کجاست؟
نفسم گیر افتاده است در حجم تنم
تـَوان پاهایم را از دست داده ام
گویی در حصاری گیر افتاده ام
اما چه کنم
باید بروم...
هوا گرم است
من عطش دارم
تشنه ام
تشنۀ جرعه ای آب
که گلو تازه کنم
اما مانده ام
بغض گلویم را چه کنم؟
اشک چشمانم را چه کنم؟
دیگر تاب ندارم
چه سخت و ناممکن شده است
ادامۀ این راه،
ای کاش دستی بود
آغوشی بود که مرا در خود میکشید و
با خود می برد
به سوی نور، به سوی ابد
و نمی ماند ردپایی از من.....


˜*°•.•°*"˜¯`´¯˜"*°•.•°*˜

روزی از روزهای خدا....

چهارشنبه, ۲۱ تیر ۱۳۹۱، ۰۱:۱۱ ق.ظ

و باز هم روزی زیبا و خاطره انگیز...

و چه زیبا روزی بود امروزبرایم... در معمولی ترین روزی که آغاز کرده بودم وچه فکر می کردم و چه شد این روز...

روز دیدار دوستی نادیده که مدتها بود آروزی دیدنش رو داشتم، دوستی آسمونی و مهربون، که آرامشش و خدایی بودنش رو در عمق چشمانش میشد دید، و چه زیبا و دلنشین میگفت از اماممان علی(ع)، و نجوای دلنشینش موقع  زمزمه دعا چه به دل مینشست....

 و چه لحظه ای بود که صدای گرم و مهربون دوستم منو به یه جای آسمونی دعوت کرد، دوستی که لطفش، محبتش و مهربونیش را بارها با تمام وجودم حس کرده ام....

و چه لحظه های آسمونی ای داشتیم ما....

خدا را سپاس می گویم بخاطر داشتن دوستانی که بیشتر رحمتند تا دوست....

خدا را سپاس می گویم توفیق بودن در کنارشان را به من داد...

پی نگاشت:        الهی!...ای حیات آفرین، ای اولین و آخرین، ای پدید آرندۀ آسمان و زمین، ای خوب ترین و محبوب ترین!

                        تو شاهد غیبی، مُبرّا از هر نقص و مُنزّه از هر عیبی،

                        دانای پیدا و پنهانی، بینای درون و برونی.

                                                                                                                                                  (استاد جواد محدثی)

پی نگاشتِ پی نگاشت:  امشب قاصدکهای وبلاگمو فوت میکنم به سمت آسمان، به خاطر دوستی که آرزو دارم آرزوهایش برآورده شود...

بعداً گذاشت:

 

* امامزاده صالح

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۱/۰۴/۲۱
تـــ ـارا

نظرات  (۱۰)

سلام تارا جونم
روز خیلی خیلی خوبی بود .
اما قبول نیست حسودیم شد . همش از باران گفتی که . پس من چی ؟؟؟
اگه یه کلمه هم از ما میگفتی قول میدادم از خجالتت دربیاما

پاسخ:
سلام سمیرا جونی
حسودی کار خوبی نیس جانم
خیلی بی انصافی.... برو دوباره بخون عینکتم بزن.....
شما جلو جلو از خجالت ما در اومدییییین
باور کن عینکمو زدم.
خب یه راهنمایی کن!
من آی کیوم جلبک بسته.
راستی چه خوب شد قاصدکاتو فوت کردی.باران میگه از وقتی تو وبت این قاصدکا رو گذاشتی نمیتونم کامنت بذارم.

پاسخ:
واقعا آی کیوووووووووویییییییی
کدوم دوست با صدای گرم و مهربونش منو دعوت کرد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بله خوابت بخیر به خاطر بارانم فوتشون کردم دیگهههههههه
آهان منظورت از اون نغمه داوودی صدای دلنشین من بود؟؟؟
خجالتم نده
راستی کجا دعوتت کردم؟

پاسخ:
سمیرا جان یکم خودتو تحویل بگیر... چقدر تو خاشعی دختر...
یه جـــــــــــــــای آســــــــــــــــــمونــــــــی........
ساعت ها از لحظه آخره با هم بودنمون گذشته
اما من انگار تو اون لحظه متوقف شدم...

عااااالی بود

پاسخ:
ممنون عزیزم
لحظه هایت شاد و توأم با سلامتی...
اووووووووووووووووووووه خودم موندم تو این همه تواضع و فروتنی و خشوع!!!
جدا خدا عجب بنده هایی داره رو زمینش!!!
ینی تو آسمونه؟باید با هواپیما بریم یا خودمون پرواز کنیم؟
اما چه عکس نازی گذاشتی.یاد دیروز افتادمایکاش الان دیروز بود...

پاسخ:

چیکار کنم با این همه هندونه قاچ کرده و نوشابۀ وا کرده...
فَتَبارکَ اللهِ اَحسَنَ الخَالِقین!!!
نه یه جایی رو همین زمینه، تو تهرون خودمون، میدون تجریش...
قابل نداره... آره کاش دیروز تموم نمی شد!
آرزویم این است که دلت خوش باشد/
نرودلحظه ای ازصورت ماهت لبخند/
نشودغصه دمی نزدیکت/
لحظه هایت همه زیبا باشند/
ازخدامیخواهم:
که تورا سالم وخوشبخت بدارد همه عمر،ونباشی دلتنگ...

پاسخ:
من هم همین آرزو هارو برای تو دارم عزیزم...
سلام تارای نازنینم. واقعا منو شرمنده کردی. دیدن فرشته ای مثل تو برای من واقعا نعمت بزرگی بود. انشالله بتونم همیشه از وجود مثل ماهت بهره ببرم گلم.
در پناه حق
یا علی...

پاسخ:
سلاااااام بارانم
عزیزدلم، دشمنت شرمنده، مگه چیکار کردم؟ چیزی جز حقیقت نبود...
فرشته گی از خودته فرشته جون... واقعا من چقدر خوشبختم که با فرشته آسمونی مثل تو آشنا شدم... اونروز خیلی چیزا ازت یاد گرفتم... منم امیدوارم دوستیمون تا ابد ادامه داشته باشه و بتونم دوست خوبی برات باشم...
همواره شاد و سلامت و خوشبخت باشی...
علی یارت...

راستی خوشحالم که تونستی کامنت بذاری برام...
حالا چه نوشابه برای هم قاچ میکنن
معلوم نیس چقد با هم طی کردن

پاسخ:
چی شد؟... چی شد؟... حســــــــــــودی؟؟؟
سمیراااااااا از تو بعیـــــــــــــــــــــده حسودی کنی...........

راسی نوشابه رو چه جوووووری قاچ می کنن؟؟ [ یه شکلک با یه علامت سوال رو کله اش]
صدای زندگی در من
نمیتواند به گوش زندگی در تو برسد.
با اینحال
بیا گفتگو کنیم
تا احساس تنهایی نکنیم.
جبران خلیل جبران

پاسخ:
ممنون آجی جونی نوشته های جبران رو دوست دارم...

تنهایی هم مد شده...
همه به هم خیانت می کنند...
و بعد داد می زنند که تنهایم!!!
کاش اون لحظه ای که یکی ازت میپرسه “حالت چطوره؟”

و تو جواب میدی “خوبم!”

کسی باشه که محکم بغلت کنه و آروم تو گوشت بگه: “میدونم خوب نیستی…”

پاسخ:
واقعا.........

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی